کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
نامه‌ها

آیا از انتخابت پشیمانی؟

4 بهمن 1397
آیا از انتخابت پشیمانی؟

هامون 

از آخرین‌باری که برایت نوشتم مدتی نسبتاً طولانی می‌گذرد. گرفتار سکوتی طولانی بودم؛ از آن زمان‌هایی که به خلوت خود، پناه برده و میل سخن با هیچ‌کس نداشتم. ولی همیشه با تو در دلم ناگفته‌های بسیار داشته‌ام که اگر روزی باشم و ببینی، تمامش را از نگاهم می‌خوانی و اهمال این‌روزها را بر من خواهی بخشید. 

می‌دانی هامون

هربار که از عمیق‌ترین فلسفه‌های زندگی و خاطرات، با خود سخن می‌گویم یک جمله را بدون تردید از خود می‌پرسم: آیا از انتخابت پشیمانی؟ 

و جوابم تنها یک کلمه است-نه-

اعتراف می‌کنم که کم پیش می‌آید اگر کسی این حرف مرا بشنوند آن را باور کند چنانچه ممکن است تو نیز پیش خودت فکر کنی من از آن آدم‌هایی هستم که کله‌شق و مصرانه پای حرف‌هایم می‌ایستم اگرچه در دل بدانم که اشتباه است. 

ولی هامون، این نیست. من مصرانه پای حرف‌هایم می‌ایستم ولی نه زمانی که بدانم اشتباه است. پای انتخاب‌هایم اگر می‌ایستم به عمق ارزشش واقفم. نه صرفا به این دلیل که روزی در شرایط بهتری این تصمیم را گرفته‌ام و اکنون که بهای بسیاری بابت آن می‌پردازم همچنان بر آن پای‌بندم. 

امروز اگر حس می‌کنم طوفان‌های بسیاری را از سر گذرانده‌ام و از سراشیبی‌های خطرناکی جان سالم به‌در برده‌ام و شب‌های طولانی‌ای را به صبح رسانده‌ام نه به وزن انتخاب دیروزم اضافه می‌کند و نه از آن می‌کاهد. 

چنانچه در روزهایی که رنج می‌کشیدم و گاه به زمین و زمان بد و بیراه می‌گفتم انگشت سمت انتخاب‌های دیروزم نگرفتم. 

هردو می‌دانیم جایی که امروز هستیم حاصل تصمیماتی‌ست که دیروز گرفته‌ایم و بذری‌ست که روزی در دل خاک کاشته‌ایم. 

هامون

یادت نرود در هر مقطع، با اطلاعاتی که در اختیار داریم، بهترین تصمیمی که می‌توانیم را می‌گیریم. 

بنابراین با دانش امروزت، انتخاب‌های دیروزت را قضاوت نکن. برخی تصمیمات بسته به ماهیتی که دارند لازم است علاوه بر داده‌هایی که در اختیار داریم ریسک را هم چاشنی‌اش کنیم. اگر نتیجه داد که هیچ، اگر باختیم، خوبی‌اش این است که بازی کردیم و این ارزشمندتر از بازی نکردن و تماشاچی بودن است. 

عموم آدم‌ها نمی‌دانند که تصمیم نگرفتن و انتخاب نکردن، خودش نوعی تصمیم و انتخاب است. وقتی دو راه بیشتر نداری و گزینه ی اول را انتخاب نمی‌کنی، ناخودآگاه گزینه دوم را اگرچه حتی به عنوان انتخابت اعلام نکنی به تو تعلق خواهد گرفت. 

و اگر چندگزینه پیش رویت باشد و انتخاب نکنی، وزن بیشتری به گزینه‌ای می‌دهی که اکثریت آن را انتخاب می‌کنند. و باز هم تصمیم می‌گیری که چه گزینه‌ای بر تو تحمیل یا به تو تعلق بگیرد. 

من هم چونان هرکسی در این دنیا انتخاب‌هایی داشته‌ام و بهای هرکدام را نیز پرداخته‌ام. همیشه گفته‌ام که اهداف و انتخاب‌های ارزشمند و بزرگ، بهای بسیار بیشتری دارند و تو گاه باید برای داشتنشان، هزینه‌های گزافی بپردازی. پس نه می‌توان شادی رسیدن به خواسته‌ها را جاودانه کرد و نه منصفانه است که بخاطر رنج بهای دستاوردهایمان-که ممکن است امروز، مثل سابق هیجان‌زده‌مان نکند- انتخاب‌های دیروزمان را محکوم کنیم. 

من یاد گرفته‌ام که نه تصمیماتم را اگر به نتایج مطلوبم ختم نشد به گردن دیگری بیندازم و نه خودم را بخاطر چیزهایی که داشتنش روزها منتهای آرزویم بوده سرزنش کنم. 

من نمی‌دانم چه وقت می‌شود آدم از انتخابش پشیمان شود؟ شاید در منطق صفر و یک من، این هم جزو همان محالات است. 

من زمانی می‌توانم پشیمان شوم و حسرت چیزی را بخورم که کنار بنشینم و اجازه دهم برایم تصمیم بگیرند؛ در غیر اینصورت، به نظر من نتایج تصمیمات و انتخاب‌های ما تعیین‌کنندهٔ حس ما راجع به انتخاب دیروزمان نخواهند بود. 

من از هیچ‌یک از تصمیم‌هایم-که می‌دانم در هرمقطع، آگاهانه انتخابش کردم-پشیمان نیستم ولی یاد گرفته‌ام که با نگاه امروزم، آنچه از گذشته در زندگی‌ام به بار نشسته را به تماشا بنشینم و از خود بپرسم: فردا نیز همین را می‌خواهی؟ 

شاید همین پرسش، مبنایی شود برای اینکه تو درگیر آنچه امروز «غلط» می‌پنداری، باقی نمانی و چراغی در دلت روشن شود که فعالانه برای روزهای پیش‌رو تصمیم بگیری و بجای انفعال و حسرت، نقش خودت در زندگی را بپذیری و آن را به دیگران نسپاری.

۳ نظر
10
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
گاهی دیوانه بودن یادم می رود…
نوشته بعدی
دوستی من و براونی

۳ نظر

ابی ۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۸:۲۴ ق٫ظ

تمام نکات به خوبی گفتی و منم تا حالا پشیمون نبودم

فقط اضافه کنم که نباید به انتخاب اشتباه دید منفی داشت اصلا بعضی اشتباهات باید انجام داد و تجربه کسب کرد من به این اشتباهات میگم “اشتباه خوب”

پاسخ
نوید ۵ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۵ ق٫ظ

“در لذت و اهمیت خواندن و گوش سپردن به آنها که دغدغه دارند”

 
صبح پنجشنبه وقتی از خواب بیدار شدم تا طبق روال هفته های گذشته برم کلاسی که از ۹ صبح شروع میشه و ۶ عصر تموم، گودی زیر چشم و طراوتی که توی چهره ام نبود نگرانم کرد؛ مدتیه که زیاد کار میکنی، خوب نمیخوابی، سرماخوردگی رو هم که بدون رفتن پیش دکتر رفع و رجوع کردی، پس امشب که برگشتی خوب بخواب، برنامه کوه جمعه صبح رو هم کنسل کن.

ساعت ده و نیم شب، مامان که زنگ رد روی کاناپه ولو بودم و داشتم سرمستانه نظرات کارشناسان فوتبال رو راجع به بازی تحسین برانگیز بچه ها میخوندم. پرسید چطور خواب نیستی؟ گفتم اتفاقا داشتم آماده میشدم برای خواب. حرفمون که تموم شد تصمیم گرفتم بیدار بمونم؛ کوه که نمیخوای بری فردا. پس لازم نیست صبح خیلی زود بیدار شی. لذت امشب رو ببر.

سجاد فیلم آلفا رو معرفی کرده بود تا ببینیم. طبق قاعده مرسوم نوید -که البته اخیرا در جمع های مختلف خودم رو  بخاطرش نقد میکنم- رفتم سراغ آی.ام.دی.بی؛ امتیازش اصلا خوب نیست. شش و هشت دهم! ولی خب سجاد معرفی کرده، اینطوری هم بیشتر با نظرات و اندیشه های سجاد آشنا میشی، هم به این آی.ام.دی.بی کوفتی بها نمیدی و هم اینکه از پنجشنبه شبت لذت میبری.

ساعت ۸ صبح موبایل زنگ خورد. باید الارم رو خاموش میکردم دیشب. برای منی که ساعت ۲ خوابیدم، ۸ صبح بیدار شدن توصیه نمیشه. بخصوص با این گودی زیر چشم! تلاش ها زود به نتیجه رسید و خوابیدم، این بار تا ساعت ۱۰. خوب حالا وقتشه به سجاد پیام بدم و کمی راجع به آلفا صحبت کنیم…

وارد صفحه اینستاگرام سجاد میشم؛ اطلاعات خاله زنکی اینستاگرام؛ به غیر از تو این دوستانت هم سجاد رو فالو میکنن: موری، محمدرضا شعبانعلی، شهلا صفایی… شهلا صفایی؟! من این آدم رو میشناسم و نمیشناسم، ندیدم یا اگر دیدم نمیدونستم که دارم میبینمش. یه مدت بود توی همین اینستاگرام، بیشتر مینوشت تا عکس بگیره. خیلی وقته که نیست اما. درسته خیلی وقته نیست، آخرین پستش توی اینستاگرام مربوط به تقریبا یکسال پیشه.

وارد وب سایتت میشم: آیا از انتخابت پشیمانی؟ گاهی دیوانه بودن یادم میرود…
خوندن این دو تا مطلب آخرت منو غرق در لذتی میکنه که خوب باهاش آشنام؛ لذت گوش سپردن به آدم هایی که دغدغه ای در زندگی دارند و من کیف میکنم از شنیدن و خوندن کلمه به کلمه اونها.

همه اینها رو نوشتم که بگم چطوری از سر از اینجا در آوردم و نوشتم که بگم خوندمت و از این به بعد هم مشتاقانه دنبال خواهم کرد

پاسخ
شهلا صفائی ۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۸:۰۱ ب٫ظ

نوید عزیز،
داشتن دوستانی که از گذشتهٔ دور می‌شناسنت و همراه دغدغه‌ها و افکارت بودن، نعمت بزرگی‌ست که حالا- اگرچه بعد از سال‌ها-، وقتی ردپای تو را در خانه‌ام دیدم، بهتر و بیشتر لمسش کردم. با تو همسفر لحظات پنجشنبه‌ات شدم و همزمان به گذشته‌ها و نوشته‌ها و دوستانم فکر کردم. زمان، قرارداد عجیب و در عین‌حال اجتناب‌ناپذیری‌ست که رنگ خاطرات را هرچه جلوتر می‌رویم چونان برق و باد به سر و صورت زندگی‌مان می‌پاشد و برای همیشه ماندگار می‌کند. این‌ها را نوشتم که بگویم چقدر خوشحال شدم و چه حس خوبی به من داد کامنت خالصانه و صمیمی‌ات. این دغدغه‌ها و خط‌خطی‌ها اگرچه هرروز و هر لحظه لباس جدیدی به تن می‌کند، ولی وقتی می‌داند دوست فرهیخته‌ای چون تو، همراه این قدکشیدن‌هایش است بیش از پیش به خود می‌بالد.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

هامون

15 بهمن 1395

پرونده های نیمه باز ذهن ما

6 شهریور 1397

معلم واقعی زندگی ما ( ششمین نامه به...

19 اردیبهشت 1397

نقاط عطف زندگی‌ات را به یاد داشته باش...

15 تیر 1397

بهار و گذر زمان ( پنجمین نامه به...

29 اسفند 1396

خودت باش… ( دومین نامه به هامون)

11 مرداد 1396

نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)

25 دی 1401

و زندگی پیروز می‌شود…

23 فروردین 1399

قضاوت خوب، گاهی سمی تر از قضاوتی بد...

10 آذر 1398

خیلی فاصله است بین زندگی کردن و توهم...

10 تیر 1397

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.