کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
نامه‌ها

بهار و گذر زمان ( پنجمین نامه به هامون)

29 اسفند 1396
بهار و گذر زمان ( پنجمین نامه به هامون)

هامون

الان که برایت می‌نویسم،

تنها چند ساعت به پایان سال باقی‌مانده.

همه در تکاپوی تحویل سال جدیدند و من

گوشه‌ای نشسته‌ام و به هیاهوی گنجشکان گوش می‌دهم.

چند‌روزی‌ست «زمان» را برخود آهسته کردم

و بیشتر اطرافم را تماشا می‌کنم.

با دقت بیشتری به صداها گوش می‌دهم و

آهسته‌تر قدم بر‌می‌دارم.

این‌روزها خیلی خوب فهمیدم آنچه بی‌توجه به غم و

شادی و سختی و آسایش ما می‌گذرد،

«زمان» است.

دیروز به دوستی می‌گفتم:

اگرچه این سال‌ها، زمان را بیش از قراردادِ

ثانیه و دقیقه و ساعاتش، گذراندم،

ولی زندگی، ناخواسته در میان تمام این دویدن‌ها و

سخت‌گرفتن‌ها، گم شد.

من بزرگ شدم و زندگی با من قد نکشید.

جز این‌روزها که دلم نیز هوای بهاری‌شدن دارد.

هوای از سرگرفتن عاشقی و زندگی.

اگر از من بپرسند سالی که گذشت برایت چطور بود

خواهم گفت:

سه روز را عاشقانه زیستم،

بدون هراس از پریشانی شتابزدگی زمان.

این سه‌روز به دل‌هایی که ناخواسته شکستم فکر کردم،

به جاهایی که با خودم روراست نبودم،

به تمام خنده‌ها و گریه‌ها و غرزدن‌هایم.

خودم را بخاطر تمام سختی‌هایی که امسال

به جان و روح خود تحمیل کردم بخشیدم.

و درنهایت همه را در صندوقچهٔ خاطرات گذشته جا دادم

تا سردرگم نباشند و دیگر به دنبالم نیایند.

و جا گذاشتمش. جایی دور از من،

شاید در بیست و هفت سالگی!

 

هامون،
من از وقتی یادم می‌آید کتاب می‌خواندم،

داستان‌های زیادی می‌دانم که بی‌شباهت به

داستانِ زندگی اکثریت ما آدم‌ها نیست.

ولی اینهمه کتاب خواندن به من نیاموخت که

برای فهم این روزها و ماه‌ها و سال‌ها،

باید کتاب زندگی را «آهسته» ورق زد.

باید کلمه به کلمه‌اش را مزه مزه کرد و

اصراری بر فهم خیلی از «چرایی»هایش نداشت.

باید عمیق و آرام خواندش و فراموش نکرد که

بزرگترین ویژگی کتاب زندگی این است که:

«دیگر نمی‌توانی به صفحه قبل برگردی» .

کسی نبود که به من بگوید

و اگر می‌گفت شایدنمی‌فهمیدم.

ولی امروز با اطمینان می‌گویم برخی تجربه ها

به بهای گزافی بدست می‌آیند

و دوست ندارم تو از نو تجربه‌اش کنی.

برای من، بهایش دست کم ده سال از بهترین سال‌های

عمر آدمی بود.

 

هامون

«زمان» را ما می‌سازیم،

هم می‌توانیم در لحظه حبسش کنیم و

هم می‌توانیم شاهد چون برق و باد گذشتنش باشیم.

وقتی که متوقفش می‌کنیم،

شاید به قدر صدها سال زندگی می‌کنیم

و ممکن است برحسب قرارداد،

«تنها ساعتی گذشته باشد…»

و وقتی آنقدر غرق روزمرگی می‌شویم که به خود می آییم

و می‌بینیم صدها سال از آن روزهای پرآرزو گذشته

و دیگر باز نخواهد گشت..

و برای ما تنها بقدر «ثانیه»ای بوده.

 

ساعتی دیگر راهی یک سفر کوتاه می‌شوم

تا شاید سال جدید،

کنار کسانی باشم که در تمام سال‌های کودکی و جوانی‌،

بی‌توقع کنارم بودند.

هرچند این‌روزها در یک سکوت دائم،

کنار خاطراتم قدم می‌زنند.

با یک رهایی وصف‌نشدنی به استقبال سال جدید می‌روم،

هروقت بزرگ شدی و این‌ نوشته‌ها را خواندی،

امیدوارم روزی باشد که آنقدر سرشار از شوق زندگی باشی

که چندخطی برای فرزندت به این نوشته‌ها اضافه کنی

و چه بهتر اگر تمامش را پاره کنی و

از نو داستان خودت را بنویسی.

 

در این زندگی سراسر بازی و اتفاق،

عاشقانه بازی کن.. رها باش

و از ته دل بخند.

هیچ‌چیز بقدر شاد بودن،

نمی‌تواند هدف این روزهای غیرمنتظره باشد!

اشتباه کن و از اشتباه کردن نترس

ولی برای بار دوم اسیر اشتباهاتت نشو.

چون دیگر اتفاق نیست و نامش «انتخاب» می‌شود.

و در آخر این‌که: کودک بمان. همیشه.

نمیدانم در چه سالی زندگی می‌کنی

ولی سال نو بر تو مبارک چنانچه امروز بر من.

۱ نظر
8
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
می دویدم … میان گندمزاری بی انتها
نوشته بعدی
کم خوابی و تصمیمات غیراخلاقی

۱ نظر

سجاد سلیمانی ۱ فروردین ۱۳۹۷ - ۲:۲۸ ق٫ظ

چقدر این نوشته توش زندگی موج می‌زد. باهاش رفتم چند سالی عقب‌تر و برگشتم، خیلی دوست داشتم این رو، می‌دونی آدم‌ها گاهی حرف دل می‌زنند و از روزگاری و سپری شدنش و اینا می‌نویسند، خیلی دلچسب می‌شه، خیلی آموزنده، خیلی نزدیک به هم.

این رو گذاشتم تو کانال:
https://t.me/sajadsoleimani_ir/1360
خیلی از بچه‌ها هم دوست داشتند، کلی ستایش شد این نوشته..

بازم برامون بشین بنویس.. از خودت، از زندگی
لابلای درس‌ها، حرف بزن باهامون شهلا

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

آیا از انتخابت پشیمانی؟

4 بهمن 1397

هر وقت تنها شدی، نترس! (اولین نامه به...

31 تیر 1396

پرونده های نیمه باز ذهن ما

6 شهریور 1397

خیلی فاصله است بین زندگی کردن و توهم...

10 تیر 1397

و زندگی پیروز می‌شود…

23 فروردین 1399

خودت باش… ( دومین نامه به هامون)

11 مرداد 1396

معلم واقعی زندگی ما ( ششمین نامه به...

19 اردیبهشت 1397

درباره خوشبختی ( سومین نامه به هامون)

16 مرداد 1396

نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)

25 دی 1401

نقاط عطف زندگی‌ات را به یاد داشته باش...

15 تیر 1397

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۰)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۳)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز
  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
  • هنر در عصر ظلمت

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • صادق در حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • شهلا صفائی در حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • دامون در حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • شهلا صفائی در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • ابی در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • شهلا صفائی در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • صادق در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • ابی در مسافر
  • صادق در مسافر

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.