امروز برای من مصداق همان روزی ست که سابق بر این، حتی فکر عبور کردن از آن هم به مغزم خطور نمی کرد.
روزی که “بپذیریم” آدم ها همیشه شبیه تصورات ما نیستند و روزی که نقابشان بیفتد چهره ی حقیقی هرکس آشکار خواهد شد و دیگر نمیتوان با خیالات شیرینی که از آنان داریم خوش باشیم.
روزی که انقدر به تناقضات رفتاری و تعارضات درونی آدم ها عادت کرده ایم که دیگر دلواپس اثبات چیزی نیستیم.
نه دلخور می شویم و نه خشمگین. تنها، راحت تر عبور میکنیم.
امروز را برای همیشه به خاطر می سپارم،
روزی که در نقطه ای از زندگی ایستاده ام که آنقدر متغیر بودن احوال و رفتار و نوسانات درونی و رابطه ی آدم ها را با خودشان و دیگران دیده ام که می توانم هزاران خط بر آن بنویسم به شرطی که تسلیم حقایق باشم؛ حقایقی هرچند تلخ و هرچند متناقض با باورهایم. زمانی که به “ویرایش باورها”یم می رسم نخست، رنجی سراسر وجودم را فرا میگیرد ولی پیش از آن که به خود بیایم جای خود را به آسودگی و رهایی ای داده که ناشی از پذیرش حقایق و نه جنگیدن بیهوده برای اثبات و یا تغییر آنان بوده است.
آموختم:
آدم ها بر اساس “نیازها” و “کمبودها”ی خودشان، ما را بت می کنند و بالا می برند و یا تحقیر می کنند و زیر پا لگد می کنند. دوستمان دارند و یا به ما عشق می ورزند. تحسینمان می کنند و یا سرزنش و …
زمانی که بپذیریم چنین حقیقتی در مورد ارتباط آدم ها با ما و اگر دقیق تر شویم ارتباط ما با دیگران وجود دارد آنوقت شروع رشد و رهایی ماست.
ما را دوست دارند چون “نیاز” دارند.
ما را تخریب می کنند چون روزی “تخریب شده اند”.
دلبسته ی تصویر ثابتی که از آدم ها داریم نباشیم، این تصویر دیر یا زود محو میشود و ثابت نیست. مراقب باشیم عزت نفس و کودک درونمان را بازیچه ی هوسرانی ها و نیازها و کمبودهای دیگران نکنیم، خودمان به خودمان عشق بورزیم و هیچ گاه دنبال تایید و تحسین و تشویق نقاب ها نباشیم. وقتی از درون سیراب و لبریز از عشق و دوست داشتن و عزت نفس شویم آنوقت است که دیگر “بی نیاز” با آدم ها برخورد خواهیم کرد و به نیازشان پاسخ بهتری خواهیم داد.
پیش از این، از دیدن تناقضات رفتاری آدم ها کلافه میشدم اینکه چرا به یکباره عشق و بت زندگیشان را می شکنند و او را با یک عالمه علامت سوال باقی می گذارند..
ولی امروز صبورتر و آگاه تر از گذشته ام، دیگر چیزی کلافه و خشمگینم نمی کند و این ناشی از بالا رفتن ظرفیتم برای پذیرش حقایق بوده. تعارضاتی که در وجود “من” هم هست و نحوه ی پروراندن آن و بروز آن است که ایجاد تمایز میکند.
قبلا شنیده بودم که می گفتند “رفتنی” میرود و به هزاران بهانه.
ولی “ماندنی”، یک بهانه برای ماندن پیدا میکند.
.
ممنونم از تمام کسانی که خودشان حذف شدند تا راه نفس برای آنان که باید باشند باز شود.
۵ نظر
شهلا جان ، کوچ دوست داشتنی است بدلیل قلم شیوا و گیرای تو و حس موجودش، بابتش ممنونم
کاش رفتن بلد باشیم، مهارت رفتن و مهارت طرف دوم بودن در چنین روابطی را یاد گرفته باشیم.
نه آسیب بزنیم و نه آسیب ببینیم ، یا این آسیب ها را به حداقل برسانیم.
ویرایش باور کار فوق العاده سختی خواهد بود که از هر شخصی ساخته نیست ، سال ها با آن باور ها زندگی کرده، پس سعی کنیم باور های دیگران را تخریب نکنیم. این تخریب هایی گاهی با تخریب خود فرد برابر میشه.
چه خوب گفته بودی که:
جهان بی من و تو، به راه خویش می رود.
اگر هستیم بهترین خودمون باشیم…
ممنونم لیلاجان بابت لطفی که به کوچ داری.
ویرایش باورها سخت هست ولی لازمه ی رشد هر شخصیه.
این که چون سخته ، پس…..” باورهای دیگران را تخریب نکنیم” به من بیشتر حس “تسلیم شدن” میده.
تو باید اونقدر از نظر درونی قوی باشی که نخوای نیازها و کمبودهات رو در دیگران خلاصه کنی. باید سعی کنی “بی نیاز” زندگی کنی.
قبول دارم این اتفاق باعث رشد فرد میشه که البته برای همه هم الزاما رشد نیست اما این انسانیت و شعور نیست که بگیم تخریب ما باعث رشد فرد میشه و با این حرف خودمون را که مسول تخریب باور های کسی هستیم، توجیه کنیم.
خیلی موارد ناگواری هم هستند که در رخ دادن انها ما به رشد میرسیم اما ما هیچ وقت برای رشد مون نمیخواهیم اون اتفاقات رخ دهند.
ما از دو زاویه متفاوت به این جریان نگاه میکنیم
من میگم تخریب نکنیم، ادم باشیم.
تو از رشد و استقاومت و آزادی سر بلند بیرون اومدن از این تخریب حرف میزنی.
با حرف هات قویا موافقم
من کجا گفتم تخریب ما باعث رشد فرد میشه و کدوم حرفم حس توجیه به تو داد؟ من میگم خیلی از تعارضات درونی ما و خیلی از رفتارهامون ناشی از “نیاز”ها و “کمبودها”ی ماست. و زمانی که بتونیم این رو در خودمون حل کنیم هوشمندانه تر و صبورتر با وقایع برخورد میکنیم و آگاه تر نسبت به پیرامون و آدم ها و رفتارهاشون زندگی میکنیم. “ویرایش باورها” هرگز مترادف تخریب فردی نیست.
ما را دوست دارند چون “نیاز” دارند.
ما را تخریب می کنند چون روزی “تخریب شده اند
اینجا رو قبول ندارم شهلا جان . ادم ها یک هستی گذرا و همیشه در حال شدن هستند . شاید یکم کلی تر رو باید در نظر بگیریم . مارک های جامعی نیستند از نظر من. یک چیز که بشه همه جا به کارش برد.
شاید همش از همون عزت نفس نشات بگیره . کسی عزت نفس بالایی داره به خودش بد نمیکنه با دیگران هم اجازه نمیده بد رفتاری کنه.
تخریب کردن ما و دوست داشتن بیشتر بر میگرده به عینکی که دارند ما رو میبینند .
ولی خیلی کار سختی هست که ادم تحت هر شرایطی نرمال برخورد کنه و یک جا نمیدونم جناب سعدی بود احتمالا : میگفت از اخلاق شاهان پرهیز کن که ممکنه یک بار بهشون ناسزا بگی بهت سکه بدهند و یک بار تمجید کنی اعدامت کنند.
اما به نظرم یک بار اگر در شرئع هر رابطه یا دوستی مخالف خواسته های فرد مقابلت عمل کنی و بازخوردش رو ببینی متوجه میشیم که اعدام و سکه دادن چه جوری هست .