شبم از بیستارگی، شب گور
در دلم پرتو ستارهی دور
در دلم پرتو ستارهی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
.
.
این شعر، بریدهای از شعر سماع سوختن اثر جاودان هوشنگ ابتهاج است.
یک دقیقه از آن را با صدای استاد بشنوید..
.
.
پینوشت: هفته گذشته، شعر ارغوان ابتهاج را باهم خواندیم.(+)
۲۴ نظر
امیدوارم همیشه و همیشه و همیشه زندگی سر سازگاری و روی خندان براتون هدیه داشته باشه
ممنونم علیرضا جان ?
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شر و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریهی شبانه با من است
مرسی از این انتخاب خوب ??
کنده پیر آتش اندیشم
آرزومند آتش خویشم
بیت بینظیریه و پایان فوقالعادهای برای شعر سماع سوختن رقم زد…
ممنونم از شما ?
فقط :
…ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آنهمه گفتند و نکردند
یارب!چقدر فاصله دست و زبان است؟
خوب میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است…
جورهء با احوال این روزهایمان
روزهایتان
دردیست در این سینه که همزاد جهان است…
ممنونم پارسای عزیز
سلام
نه میشه چیزی گفت نه میشه چیزی نوشت مگه میشه کلام شعر انقدر نافذ باشه کدام بیت این شعرو میخوای بگی خوبه همش عالیه چندین مرتبه این شعر خوانی و گذاشتم و دارم گوش میدم و اشک از چشمانم جاری ممنون خانم شهلا ..
آه از آن رفتگان بی برگشت…?
انشالله که استاد همیشه سلامت باشند
بسیار زیباست
میخواستم متن شعر رو اصلاح کنم استاد میفرمایند: در دلم “پرتو” ستاره دور
ممنون بسیار لذت بردم
اصلاح شد ممنونم:)
[…] آه ای رفتگان بیبازگشت… […]
آن مرغ شبخوان که با دلم میخواند/ رفت و این آشیانه خالی ماند ?
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
همین یارمانده بود هنوز. داغ فقدانش بر جان، چگونه توانیم برکشیام.
به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد
که باز کشتی ما در میان غرقاب است…
[…] آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بیبرگشت… (+) […]
اه از ان رفتگان بی بازگشت
شبم تاریک
رهم باریک و دوره
تو نیستی خونه ی من سوت و کوره….
آه چه غریبانه تو با یاد وطن مینالی من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
مرغ خوش خوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند