گاهی درد آنقدر عمیق میشود که
مرگ هم برای تو کاری نمیکند
میتوانی سینه ات را بشکافی و در آن دانه ی حسرت بکاری؛
خیلی زود،
درخت جنون،
جوانه خواهد زد
و تمام جانت را ریشهٔ
ای کاشها
و زندگیهای نکرده
پر خواهد کرد…
درخت عمر تو، میوه ای ممنوعه خواهد داد
که روزی، آدمی را از عرش به فرش رسانَد
و تو این بار خدای ساختگی آدمیانی بی خبر شوی؛
خدایی کنی
در تنهایی ذاتی بی انتهایت.
میوهٔ ممنوعه
نوشته قبلی