کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

هنر در عصر ظلمت

27 دی 1401
هنر در عصر ظلمت

گاه حس می‌کنم دلمُردگی مرا خواهد کشت، مضطرب و بی‌انگیزه در خود می‌پیچم و به جغرافیایی که در آن اسیر شده‌ام لعنت می‌فرستم؛ هم‌آن که بیش از هرچیز دلبسته‌اش هستم و خود از این تناقض به خشم می‌آیم…

از اندوهی عمیق در تب و تابم و می‌دانم آخر خفه‌ام خواهد کرد. «امید» عین آونگ می‌آید و می‌رود، می‌آید و می‌رود؛ همینقدر سریع، فرّار و زودگذر. نه می‌توانی از بودنش دل‌خوش شوی و نه به نبودنش عادت کنی؛  و من این نوسانِ شدید میان بودن و نبودن، هستی و نیستی را خوب می‌شناسم.

حتی دیوارهای اتاقم در این خانه‌ی دور افتاده هنوز به یاد دارند سرگردانی‌ نیمه‌شب‌ها را؛ آن‌دم که گویی تمام جهان به خوابی ابدی می‌رود؛ و تو می‌مانی و یک تاریخِ پردرد که نمی‌دانی چطور باید از دستشان خلاص شوی.

چونان پرنده‌ای کوچک که فراز سیلاب می‌پرد، بی‌آن‌که تکه سنگی یا سبزه‌ای بیابد و بال خسته‌اش بر آن بیاساید…

محصور کرده‌ام خویش را به خیال و تماشا؛

از این‌جا که خوابیده‌ام دریا پیداست. روی دریا قایق‌ها هستند و انتهای دریا معلوم نیست که کجاست. اگر می‌توانستم جزئی از این بی‌انتهائی باشم، آن‌وقت می‌توانستم هر کجا که می‌خواهم باشم…(+)

محصور کرده‌ام خویش را به خیال و تماشا؛ به هنر. تا جا برای هیچ چیز دیگر باقی نماند. شاید این خود بنیانی سترگ بسازد تا جبران هرخسارت باشد.

من به هنر باور دارم. هنر، ‌حقیقت است؛ از ادراک و تخیل می‌آید و باید و نباید نمی‌شناسد. نیک می‌دانم می‌تواند «نجات‌دهنده‌ای که از دیرباز در گور خفته‌ است» را نیز جانی تازه ببخشد بلکه دوباره سررشته‌ی کار به دست گیرد و جهانی را از دست این تباهی و تاریکی و ابتذال برهاند.

« وای بر ما؛

زیرا که روز رو به زوال نهاده است و سایه‌های عصر دراز می‌شوند.

و هستی ما چون قفسی که پر از پرندگان باشد

از ناله‌های اسارت لبریز است.

و در میان ما کسی نیست که بداند

که تا به کی خواهد بود.

موسم حصاد گذشت و تابستان تمام شد

و ما نجات نیافتیم.

مانند فاخته برای انصاف می‌نالیم و نیست

انتظار نور می‌کشیم و اینک، ظلمت است.

و تو ای نهر سرشار که نفس مهر تو را می‌راند

به سوی ما بیا

به سوی ما بیا…»

ــــ عهد عتیق، مزامیر داوود

از گفتار متن فیلم «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد

۱ نظر
5
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)
نوشته بعدی
بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند

۱ نظر

ابی ۲۷ دی ۱۴۰۱ - ۵:۰۸ ب٫ظ

چقدر زیبا امید رو تعریف کردی⁦^⁠_⁠^⁩
زندگی پر است از این فراز و نشیب ها و من زندگی با کمی تلاطم رو ترجیح میدم به زندگی بدون امواج اتفاقات.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

درباره ی تغییر و بالا بردن استانداردها

8 آبان 1398

زیر درخت انجیر…

10 شهریور 1396

سفرها قابله‌ی افکارند…

22 دی 1401

فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی

21 فروردین 1402

اصیل بودن خوب است یا نه؟

24 آبان 1398

میوهٔ ممنوعه

29 خرداد 1397

در بابِ اهمیتِ آموزش (٣)

9 تیر 1396

برای پرستو_ به بهانه ی زادروزش

18 اردیبهشت 1396

تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

19 بهمن 1401

میعاد در لجن

14 دی 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.