نوشته های گاه و بی گاه من
دو هفته پیش بود، به استادم میگفتم این ماجرای کرونا ویروس، منو یاد زندان استنفورد فیلیپ زیمباردو میندازه. توی زندان استنفورد، تعدادی دانشجوی داوطلب رو با پرداخت مبلغی، ازشون خواستن…
نوشته های گاه و بی گاه من
دو هفته پیش بود، به استادم میگفتم این ماجرای کرونا ویروس، منو یاد زندان استنفورد فیلیپ زیمباردو میندازه. توی زندان استنفورد، تعدادی دانشجوی داوطلب رو با پرداخت مبلغی، ازشون خواستن…
امروز اولین روز سال ۹۹ آغاز شد. اولین روز از آخرین سال این قرن. هرچند این روزها بخاطر بحرانهایی که دنیا و خصوصا مردم ما درگیرش بود، خیلی گیج و…
خیلی برام پیش اومده که به آدمهایی برخوردم که عامل شروع نکردن مهارتی رو ترس از نداشتن «استعداد ذاتی» عنوان کردند. همیشه خودم رو براشون مثال میزدم. میگفتم ببینید میگن…
با خودم عهد کرده بودم که اگر روزی سه هزار کلمه ننویسم حق حتی واژهای نوشتن در شبکههای اجتماعی را به خودم ندهم. روزهاست که نوشتنهایم به راه است ولی…
میدانم که الان باید متن سخنرانیام را بنویسم، در عوض، نوت گوشیام را باز کردهام که قبل از پرواز و در این زمان اندک، که میدانم اولویت چیست، همه چیز…
تصویر: (+) چندسالی میشود که اگر گذرم به پارکی بیفتد ساعتی غرق در افکارم به رفت و آمد آدمها و بازی بچهها و بازیگوشی کلاغها و گربهها چشم میدوزم… در چنین…
پیشنوشت: در این پانزده سال، در بازههای پنج ساله، هارد کامپیوتر و لپتاپم به کل سوخته و دیگر بازیابیاش نکردهام. گویی تمامعکسها، فیلمها و داکیومنتها را یکجا به دست زمان…
استادم را دیدم، وقتی کلمه استاد را به کار میبرم تنها مقصودم یک نفر است. پرستو. کسی را جز او در تمام این سالها شاگردی کردن، لایق این واژه نمیدانم.…
پیشنوشت: هرسال این موقع اگر جرئت کنم (چون فرصت نداشتن، بهانهای بیش نیست) اندکی از سالی که گذشت برای درک بهتر آنچه پیشِ رو دارم مینویسم. این بار نیز به…
همیشه تصورم این بود که زندگی چونان خطی صاف، تا لحظه مرگ، ادامه دارد. بعد از کودکی، نوجوانی، و بعد از آن جوانی و بزرگسالی و سپس پیری و مرگ.…
دو سه روز پیش، مطلبی در سوسیومایند منتشر کردم و در آن، الیزابت لافتس را معرفی کردم. در جریان معرفی این دانشمند، یک داستان از بچگیاش و همچنین یک پرونده…
داشتم چند دقیقه از حرفهای کیارستمی راجع به تنهایی را گوش میدادم. بازهم همان حس همیشگی سراغم آمد، همان حسی که میگفت آدمها در عین تفاوت، بسیار به هم شبیهند.…
پیشنوشت: خواب دیدم که همهی اونهایی که از شنیدن واقعیت فراری بودن، اومدن سراغم. ولی اینبار برای شنیدن واقعیت. توی خواب به این فکر میکردم که چی میشه که آدمها…
پیش نوشت: خواندن این نامه نه تنها خاصیتی ندارد بلکه ممکن است وقت و انرژی شما را هم تلف کند. ضمنا این یک دلنوشته، درددل و یا نق زدن نیست…