کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

به بهانهٔ ۸مارس_روز جهانی زن

17 اسفند 1396
به بهانهٔ ۸مارس_روز جهانی زن

زیباترین زن زندگیم را امروز دیدم…

با او قرارى در خیابانى داشتم و وقتى که نشست، وقتى که انحناهاى طبیعى تنش نیمکت سنگى را مثل رودى آرام لمس کردند، با چشمهاى کنجکاوش نگاهم کرد.

بى مضایقه “زن” بود. پیکرى رنسانسى و فربه داشت و این ناهمخوانیش با جریان روز، جذابش می‌کرد.

کتاب خوانده و دانا، قشنگ حرف می‌زد و صلحى با جهان داشت. او هیچ شبیه عکس‌هاى روى مجله‌های مد نبود. چیزى بود که دوست داشت باشد.

دوست داشت در قهوه‌اش شکر زیاد بریزد و سالادش را با نمک بخورد. زیر چانه‌اش چروک هایى ریز داشت و در تمام آن مدت، شکم بعد از زایمان بزرگ شده‌اش را مخفى نکرد.

خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گسترده “چگونه لاغر شویم” و “چگونه چروک زیر چشم‌ها را مخفى کنیم”، گولش نزده بودند.

او در انتهایى‌ترین روزهاى سى سالگى، پذیرفته بود که هزاربار شکست خورده و نمرده: خودم کردم، خودم! مجموعه زیبایی‌هاى طبیعى انسان.

بعد، راه رفتیم. شاد بود و از خندیدن نمی‌ترسید. بلند می‌خندید و صداى زنانه محکمش می‌پیچید همه جا. “گرتا گاربو” نبود، “مارلنه دیتریش” نبود، “جین فوندا” نبود، “الیزابت تیلور” و “جین سیبرگ” نبود؛

خودش بود. خودش را پیدا کرده بود و همچنان که قدم میزد، سنگ‌هایى را برمی‌داشت که مجسمه بسازد. او، همان زن کمیابی‌ست که از یاد رفته. او همان زنی‌ست که قرن‌هاست کم پیدا شده و جایش را روبوت‌هاى کم هوش گرفته‌اند. او از جایى در همان رنسانس، دیگر تکثیر نشده.

این است که دور از اجتماع ظاهربینى‌هاى مفرط، در جنگل‌هاى خلوت قدم می‌زند و می‌داند که کیست و چه می‌خواهد.

اوست که وزن می‌دهد به جهان.

زیبایی شبیه آن چیز مبالغه آمیزی که ما تصور می‌کنیم نیست…

 

خاطرات سوگواری | رولان بارت

۴ نظر
8
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
پایان سفرهای سرگردانی
نوشته بعدی
احساس خشم نسبت به پدر و مادر

۴ نظر

لیلا خالوزاده ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۶ ق٫ظ

احساس خوشبختی میکنم از این که سعادت اشنایی با چنین زنانی را داشته ام ،زنانی در دنیایی که نسخه کپی بودن ارزش است ، خودشان هستند. روز زن بر چنین زنانی مبارک

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۷ ق٫ظ

ممنونم لیلاجان، امروز بر تو هم مبارک که قطعاً در چنین تعریفی می‌گنجی ?

پاسخ
سجاد سلیمانی ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۵ ق٫ظ

زیبایی شبیه آن چیز مبالغه آمیزی که ما تصور می‌کنیم نیست…

زیبایی چیزی است شبیه اصالت، خود واقعی‌اش.

ما به تصویری واقعی از خودمان نیازمندیم، مرد و زن هم ندارد.

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۱ ق٫ظ

اصیل بودن و همرنگ نشدن در این دنیای نقاب‌ها، کار دشواری‌ست ولی غیرممکن نیست. من زندگیم در مقطعی فقط با یک جمله زیرو رو شد:
Imposible is impossible

و بعدش بیشتر به خودم نزدیک شدم. این رو برای تو بالاخص و دیگر دوستانم آرزو دارم.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

چرا مدتی نبودم

3 اسفند 1396

باید هرشب، روی رازی پرده بندازم که نیست.

24 تیر 1396

به بهانه ی زادروزت

11 مرداد 1396

روزی که با خدایم چای نوشیدم

19 آبان 1398

در بابِ اهمیت آموزش (۴)

12 تیر 1396

من عاشق چشمت شدم…

25 اسفند 1395

آدمی چاره ای جز امید ندارد

1 اسفند 1398

ازدواج یا خودکشی ؟

7 آذر 1395

کرونا ویروس و زندان استنفورد

2 فروردین 1399

امروز جهان رنج های کوچکم سقوط کرد

19 دی 1398

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.