این دو کتاب شعر از واهه آرمن را سه سال پیش خواندم ؛
زمانیکه دفتری از استادم هدیه گرفتم که صفحه ی اولش شعری از او بود؛
و من می خواندم و سیر نمی شدم ، می خواندم و فکر می کردم ؛
یواشکی سر کلاس، بدون اینکه بغل دستی ام ببیند، دفتر را باز می کردم و
به خط آشنایش خیره می شدم و از صداهای آزاردهنده ی درس و کلاس رها می شدم . و چه خوب بود آن روزها ..
و چه خوب تر ،خاطرات خوبی که هنوز هم ته دلم را نوازشی دلنشین می دهد.
همان روزها رفتم تهران و
[userpro_private]
به کتابفروشی همیشگی ام سرزدم و به دنبال نام نویسنده ،این دو کتاب را از لابلای کتب شعر بیرون کشیدم و بی معطلی پرداختم و به کافه ی کناری اش رفتم .
همانجا نشستم و آنقدر خواندم تا رسیدم به :
باران بگیرد میرویم _صفحه ی بیست و هشت .
.
از همان آغاز
راه ما کمی از هم جدا بود
تو مثل یک شاعر
عاشق بودی
و من مثل یک عاشق
شعر می سرودم
هر دو گم شدیم
من در پایان یک رویا
تو در یک شعر بی پایان
.
آنجا آرام گرفتم …
گویا آن لحظه خودم را به آن خطوط نزدیک تر میافتم .
به حس انگشتانش وقتی برایم می نوشت،
به افکارش در آن هنگام ؛
شاید هم استادم بود که در آن صفحه با خط ظریف و مهربانش به من نگاه می کرد ..
ولی من پیدایش کرده بودم
می دانید چه می گویم ؟
من او را جستجو کرده بودم مثل تمام آن چهارسالی که سر کلاسش زندگی می کردم و بزرگ می شدم !
و این جستجو چه دلنشین بود وقتی قهوه ام را نوشیدم و فهمیدم ساعتی از یخ کردنش گذشته و من غرق بودم …
دوستانی که روزهاست همراه منند می دانند
استادی دارم که از او به عنوان *واحه ی زندگی ام یاد می کنم .
.
.
* واحه : نقطه ای سرسبز در میان صحرا .
.
پی نوشت :
واهه آرمن متولد سال ۱۳۳۹ در شهر مشهد است و مجموعه اشعار فارسی وی در ۳ مجموعه به نامهای :
«بالهایش را کنار شعرم جا گذاشت و رفت» (۱۳۸۴)،
«پس از عبور دُرناها» (۱۳۸۸)
و «باران بگیرد، میرویم» (۱۳۹۱) منتشر شده است.
[/userpro_private]