کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

باران بگیرد می رویم _ واهه آرمن

23 دی 1395
باران بگیرد می رویم _ واهه آرمن

این دو کتاب شعر از واهه آرمن را سه سال پیش خواندم ؛
زمانیکه دفتری از استادم هدیه گرفتم  که صفحه ی اولش شعری از او بود؛
و من می خواندم و سیر نمی شدم ، می خواندم و فکر می کردم ؛
یواشکی سر کلاس، بدون اینکه بغل دستی ام ببیند، دفتر را باز می کردم و
به خط آشنایش خیره می شدم و از صداهای آزاردهنده ی درس و کلاس رها می شدم . و چه خوب بود آن روزها ..
و چه خوب تر ،خاطرات خوبی که هنوز هم ته دلم را نوازشی دلنشین می دهد.
همان روزها رفتم تهران و
[userpro_private]
به کتابفروشی همیشگی ام سرزدم و به دنبال نام نویسنده ،این دو کتاب را از لابلای کتب شعر بیرون کشیدم و بی معطلی پرداختم و به کافه ی کناری اش رفتم .
همانجا نشستم و آنقدر خواندم تا رسیدم به :
باران بگیرد میرویم _صفحه ی بیست و هشت .

.

 

از همان آغاز
راه ما کمی از هم جدا بود
تو مثل یک شاعر
عاشق بودی
و من مثل یک عاشق
شعر می سرودم
هر دو گم شدیم
من در پایان یک رویا
تو در یک شعر بی پایان

.
آنجا آرام گرفتم …
گویا آن لحظه خودم را به آن خطوط نزدیک تر میافتم .
به حس انگشتانش وقتی برایم می نوشت،
به افکارش در آن هنگام ؛
شاید هم استادم بود که در آن صفحه با خط ظریف و مهربانش به من نگاه می کرد ..
ولی من پیدایش کرده بودم
می دانید چه می گویم ؟
من او را جستجو کرده بودم مثل تمام آن چهارسالی که سر کلاسش زندگی می کردم و بزرگ می شدم !
و این جستجو چه دلنشین بود وقتی قهوه ام را نوشیدم و فهمیدم ساعتی از یخ کردنش گذشته و من غرق بودم …
دوستانی که روزهاست همراه منند می دانند
استادی دارم که از او به عنوان *واحه ی زندگی ام یاد می کنم .

.

.

* واحه : نقطه ای سرسبز در میان صحرا .

.

پی نوشت :

واهه آرمن متولد سال ۱۳۳۹ در شهر مشهد است و مجموعه اشعار فارسی وی در ۳ مجموعه به نام‌های :

«بال‌هایش را کنار شعرم جا گذاشت و رفت» (۱۳۸۴)،

«پس از عبور دُرناها» (۱۳۸۸)

و «باران بگیرد، می‌رویم» (۱۳۹۱) منتشر شده است.

[/userpro_private]

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
باخت و بُرد، یا بازنده بودن و برنده بودن ؟
نوشته بعدی
همان احساسِ آشنای قدیمی

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

پارادوکس زمان – فیلیپ زیمباردو

12 مهر 1399

مدیران و چالش های تصمیم گیری – ماکس...

15 آبان 1397

عشق ما روی آب راه می‌رود- نزار قبانی

20 فروردین 1399

جلوگیری از قطع درختان جنگل در کتابفروشی؟!

17 فروردین 1396

اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟ نوشته نیکلاس...

3 فروردین 1399

باز هم بهار را به من هدیه دادی

29 اسفند 1395

ماجرای عجیب سگی در شب – مارک هادون

12 فروردین 1397

نغمه هایی از آتش و یخ – جورج...

6 تیر 1397

هنر سیر و سفر _آلن دوباتن

21 خرداد 1395

خوش‌بینی آموخته شده – مارتین سلیگمن

23 مرداد 1397

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۰)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۰۸)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
  • هنر در عصر ظلمت
  • نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)
  • سفرها قابله‌ی افکارند…
  • پناه بر خیال
  • سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • میعاد در لجن

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • صادق در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • ابی در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات | کوچ - شهلا صفائی در با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سمیه در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • ابی در هنر در عصر ظلمت

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.