پیش از این در مورد کتاب مفاهیم و ابزارهای تفکر نقادانه اینجا با دوستانم صحبت کردم. حالا مدتی است که که کتاب ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه را میخوانم.
با این که حجم کتاب کم است ولی پر از نکاتی ارزشمند است و به همین دلیل بیش از ۵ صفحه در روز نمیخواندم تا ذهنم حسابی با مفاهیمش کلنجار رود.
آنگونه که ریچارد پل و لیندار الدر در بخش اول این کتاب میگویند؛ رابطهی میان تفکر نقادانه و خلاقانه به درستی فهمیده نمیشود و این بدفهمی بهخاطر تصویری است که رسانهها از اشخاص خلاق و نقاد به ما تا امروز نشان دادهاند.
رسانهها همواره شخصِ خلّاق را شبیه یک دانشمند خلوضع نشان میدهند که قدرت تخیل بالایی دارد و خودجوش، هیجانی، و سرچشمۀ اندیشههای نادر است، اما غالباً در عالمی دیگر سیر میکند و از واقعیتهای روزمره فاصله دارد.
در عوض، شخصِ نقّاد را، بهغلط، شخصی صرفاً ایرادگیر، شکّاک، منفینگر، خردهگیر، انعطافناپذیر، و عیبجو نشان میدهند.
در نگاه اول به نظر میرسد که تفکر نقادانه و تفکر خلاقانه ارتباطی با یکدیگر ندارند و اولی قابل یادگیری و دومی ذاتی است ولی کتاب به ما میگوید که هردوی اینها قابل یادگیریاند.
کتاب، رابطهی میان تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه را بررسی میکند و نشان میدهد چقدر این دو به هم وابستهاند.
در صفحه ۲۱ میخوانیم:
«هم اندیشه سنجشگرانه دستاورد فکری است و هم اندیشه خلاقانه.
جنبه خلاقانه، فرآیند پدید آوردن را راهبری میکند و جنبه سنجشگرانه، فرایند ارزیابی یا داوری را.
هنگامی که به «اندیشیدن»ی با کیفیت بالا مشغولیم، ذهن ما باید همزمان پدید بیاورد و ارزیابی کند؛
هم ایجاد کند و هم درباره فرآوردههای خودش داوری کند.
خلاصه اینکه، برای اندیشیدنِ صحیح، نیروی تخیل و سنجههای فکری هر دو لازم است.»
نویسندگان برای درک این موضوع مثالی از بدن انسان میزنند؛
همانطور که بدن انسان ممکن است ورزیده یا ناورزیده باشد ذهن نیز میتواند ورزیده یا ناورزیده باشد.
این ورزیدگی، همانند ورزیدگی بدن، در نتیجهی فعالیتهایی به وجود میآید؛
اما این فعالیتها باید طبق سنجههایی انجام شوند(جنبه سنجشگرانه)؛
از سوی دیگر، این فعالیتها خودش نشاندهندهی ورزیدگی شخصاند.
همانطور که سنجشگرانهاندیشی برای ارتقای کیفیت آفرینشهای ما ضروری است، تفکر خلاقانه نیز برای سنجشگرانهاندیشی سودمند (و گاه حتی ضروری) است.
شاید در نگاه نخست به نظر برسد که داشتن نگاه تیزبین و موشکافانه برای سنجشگری(نقد) کافی است، اما در برخی موارد، اگر در آفرینش و تفکر خلاقانه ضعیف باشیم، قادر به سنجشگری نیز نخواهیم بود.
کتاب به زیبایی با دو مثال، این منطق دو سویه را به صورت دقیق وارسی میکند:
نقاشها، هنگامی که دارند روی بوم نقاشی میکنند، هرچند دقیقه یک بار (یا حتی هر چند لحظه یک بار) چند قدم عقب میروند و از بوم فاصله میگیرند تا نتیجه کارشان را ارزیابی کنند و ببینند خوب است یا بد.
به همین ترتیب، شاعران هم کارشان را بارها و بارها ارزیابی میکنند.
پس از سرودن هر شعری، آن را از نظر وزن و قافیه و خیالانگیزی و … بررسی و سنجشگری میکنند.
بعضی وقتها ممکن است یک شعر را بهطور کامل کنار بگذارند.
برخی معتقدند شعرهای حافظ بسیار بیشتر از آن چیزی بوده که اکنون در دست ماست و معتقدند وی تنها بخشی از شعرهای خودش را (که پس از سنجشگریهای دقیق شایسته میدانسته) باقی گذاشته است.
برخی از حافظشناسان معتقدند که اختلاف موجود در نسخههای گوناگون دیوان حافظ بدین سبب است و خود حافظ بارها شعرهایش را سنجشگری و بازنویسی کرده است.
اندیشه سنجشگرانه و خلاقانه پیوند نزدیکی با هم دارند. هیچ یک از آنها بدون دیگری، فایده چندانی ندارد. جنبه خلاقانه بدون جنبه سنجشگرانه، صرفاً آوردن چیزی تازه است.
جنبهی نقادانه بدون جنبه خلاقانه نیز صرفا نوعی نگاه سلبی است.
اگر پرورش و حمایت محیطی نباشد، استعداد فطری رشد نمیکند. مثلا اگر انیشتن در جنوب صحرای آفریقا به دنیا میآمد و در فقر مطلق زندگی میکرد، هرگز نمیتوانست به یکی از بزرگترین دانشمندان جهان تبدیل شود.
در صفحه ۵۴ این کتاب میخوانیم:
«هرکدام از ما با ویژگیهای ذهنی تغییرناپذیری به دنیا میآید که کنترلی بر آن ندارد.
اما، اگر بخواهیم تواناییهای بالقوه خودمان را شکوفا کنیم، فارغ از اینکه هنگام تولد چه قابلیت خامی داریم، باید آن قابلیت را پرورش دهیم.
اندیشه سنجشگرانه صحیح به ما قدرت بسط دادن میدهد و این لازمه خلاقیت است.
اندیشه سنجشگرانه مستلزم اراده آفرینش و ارتقابخشی است.»
بیش از این توضیحم را راجع به مفاهیم این کتاب طولانی نمیکنم تا سادهتر درک شود و اشتیاق خواندنش از بین نرود.
برای کسانی که با این مفاهیم به خوبی آشنا هستند به نظر من این کتاب، چندان مفید به نظر نمیرسد و شاید مروری سطحی بر دانستههایشان باشد.
ولی برای افرادی که بار اول است قدم در مسیر مهارتهای سنجشگری و اندیشهورز شدن میگذارند میتواند راهنمای خوبی باشد.
من این کتاب را با بازنویسی مهدی خسروانی و از نشر نو خواندم.
۱۰ نظر
یک سوالی برایم پیش اومده این که منظور از تمرین ذهن چیه ؟ یعنی مثلا کتاب های خاصی هست حل مسئله هست یا چی ؟
سوال خوبیه صادق. توی چند پست قراره در موردش حرف بزنم از این به بعد.
ولی منظور من ورزیده شدن ذهن با پرسش و استانداردهای فکریه.
نقد بدون خلاقیت بیشتر حکم تخریب دارد تا نقد
مگه میشه انتقادی کرد و ایده خلاقانه ای برای حل ایراد موجود نداشته باشیم
—-
خیلی دوست دارم این کتاب رو زود تر خونم
به نظر میاد محتوی مفید و جذابی برای من داره
—-
برای جمله اولت یک مثال یا مصداق میتونی برام بیاری؟
در واقع نقدی رو میخوام که حالت تخریب پیدا کرده باشه و وقتی خلاقیت رو چاشنیش میکنی حالت تخریبش برطرف بشه.
چون من نقدی رو تخریب میدونم الان توی ذهنم که به جای اینکه به اندیشه وارد بشه به شخص وارد بشه.
بخاطر همین خیلی دوست دارم جملهای که گفتید رو بتونم بهتر درک کنم.
بر فرض مثال تو یه متنی داخل وبلاگت می نویسی و یه بخشش غلطه
نقد هایی که وارد میشه چند حالت داره:
دیدی
نقداول تخریب خالصه
نقد اخری هم ترکیب خلاقیت و نقده
به ترتیب هر چقدر ما خلاقیت توی نقد داشته باشیم
تاثیر بیشتر و حس تخریب کمتری برای مخاطب نقد داره
(امیدوارم مثال مفیدی زده باشم)
محمد،
مثالی که زدی بیشتر به نظر من مصداق ترولیسم بود نه نقد.
ولی جمله آخر که خلاقیت رو باهاش ترکیب کردی رو فهمیدم. (هرچند به جای واژه «درست»، اگه واژه «بهتر» یا «مفیدتر» میومد حتی بیغرضتر و حرفهایتر بود)
نکته من هم توی کامنت اول این بود که نقدی که خلاقیت نداره حکم تخریب داره و مربوط میشه به همون ترولیسم
این نوع نقد ها فقط در فرهنگ عامیانه اسم نقد دارن
اما شاید درستش این باشه که نقد بدون خلاقیت امکان نداره
(البته شاید اگه کتاب رو بخونم کلا نظرم عوض بشه نمیدونم?)
قبل از اون کتاب، اگه وقت و حوصله داشتید این دو مطلب شاید بد نباشه.
دربارهی نقد
برای سجاد- دربارهی تفاوت «نقد» و «نظر شخصی»
توضیحات بسیار جذاب بود. این کتاب به لیست اولین خرید هام رفت. ممنون.
خوشحالم که مورد توجهت قرار گرفت:)