کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

من هرچه ام ، با تو زیباترم …

22 دی 1395
من هرچه ام ، با تو زیباترم …

___ چرا ابریه حال و هوات ؟

.

+++ نمیدونم فقط می دونم اگه بهم میگفتی امروز وقتشه ، بیا بپریم ؛ می گفتم باشه .

.

___ پس بیا بغلم .

.

+++ قراره تو بغلت چشمامو ببندم که نفهمم کی می رسیم پایین ؟

.

___ نه ، قراره توی گوش ت کتاب بخونم تا آروم بشی ، بعدش اگه خواستی با هم می پریم .

.

+++ خیلی دوست دارم اینو ؛ مدت هاست دوست داشتم کسی توی گوشم حرف بزنه و من فقط گوش کنم .

بگه که تمام این سال ها ، تمام این زندگی ، فقط یه شوخی مسخره س . بگه هیچ چیزی واقعی نبود ،

و بگه بعد از اینجا حتماً جای بهتری برای بودن هست . میدونم که همه ی اینا دروغه ، ولی دلم می خواست بشنومش

حتی به دروغ !

.

___ اتفاقاً دروغ نیست . اینکه بعدش جای بهتریه یا نه رو خودمون تعیین می کنیم ؛

ولی اینکه همه چی یه شوخی مسخره بوده ، حق با توئه .

وقتی وارد دنیای فیزیک و کوانتوم شدم ، تمام معادلاتم بهم ریخت ؛ چون فهمیدم خود ” واقعیت ” هم تصور ماست !

و واقعیت نداره ، فقط فکر می کنیم واقعیت داره ! مثل خدا ، مثل زندگی ، مثل مرگ ، مثل بودن و نبودن و خیلی چیزای دیگه .

شاید یه روزی برای من و تو ، تهش کار به تیمارستان برسه . اینکه باور کنیم همه چی توهمه !

ولی راهشو باید پیدا کنیم و بازی کنیم .

.

+++ میشه به نظرت ؟

.

___ با تو آره .

.

+++ چرا انقدر منو برمی گردونی به زندگی ؟

.

___ چون با تو قشنگ تر میشه بازی کرد ، خیلی قشنگ تر . لااقل میشه خندید به همه چی ، بعدش رفت .

الان شبیه این میشه که دنیا برنده شده . من خوشم نمیاد مغلوب هیچی باشم ، هیچی !

و البته مطمئن باش روزی می پرم ، چون مردن به جبر روزگار رو هم مغلوب شدن می دونم .

.

+++ منم باهات می پرم . فقط یه قولی بهم بده . تنهام نذار هیچوقت .

.

___ تنها نیستی ، من هستم و با هم رشد می کنیم حتی در حد جنون ؛

که جنون هم زیبایی و تنهایی قشنگی داره .

.

+++ من از پریدن نمی ترسم ولی از یه چیز دیگه خیلی می ترسم ؛ اینکه کار ناتموم داشته باشم .

.

___ میشه معادلاتو بهم بزنی ؟

تو که می دونی می پری ، تو که می دونی زندگی شوخیه ، چرا کارایی که دوست داری رو نکنی ؟

بر حسب قواعد ، بازی کردن ، ممکنه از ما بازیگرای خوبی بسازه ولی لزوماً لذت بردن از بازی رو بهمون هدیه نمیده .

قواعد رو بهم بزن ، کاری رو بکن که دوست داری ،

من خیلی اینکارو کردم ، شدم عصیانگر ، خیلی از اطرافیانمو از دست دادم ولی کاری که قلبم رو راضی می کرد انجام دادم .

بخاطر کسی قواعد رو نشکن . فقط بخاطر خودت بازی رو بهم بزن .

چون ممکنه بعد از مدتی به این نتیجه برسی که اون آدم نه تنها شبیه تو بلکه شبیه تصورات تو هم نبوده و فقط

توهم بوده و لیاقت این عصیان تو و همراهیت رو نداشته .

ولی وقتی بخاطر خودت بازی کنی ، کسی رو پیدا می کنی که اون،  هم بازی رو به خوبی بلده و هم از دست دادن رو  ،

و ادای بازی کردن در نمیاره در حالیکه زندگیش رو توی مشتش سفت چسبیده باشه .

.

+++ اگه تو نبودی این دنیا و زندگی به هیچ نمی ارزید ، می دونستی اینو ؟

.

 

۰ نظر
1
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
مثل خون در رگ های من_ احمد شاملو
نوشته بعدی
باخت و بُرد، یا بازنده بودن و برنده بودن ؟

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

رابطه ی نامبارک مرید و مرادی

9 بهمن 1395

گاهی دیوانه بودن یادم می رود…

6 دی 1397

هنر همدلی کردن

3 اردیبهشت 1396

می خواهم شمعی روشن کنم…

12 فروردین 1396

چگونه می توان تمرکز را کسب و آن...

8 شهریور 1396

همان احساسِ آشنای قدیمی

24 دی 1395

الان نه؛ بعداً !

4 اردیبهشت 1396

کرونا ویروس و زندان استنفورد

2 فروردین 1399

به لذت همین لحظه_ برای شیوا

19 اسفند 1395

محمود دولت‌آبادی – هویت ادبیات ما

10 مرداد 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۰)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۰۸)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
  • هنر در عصر ظلمت
  • نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)
  • سفرها قابله‌ی افکارند…
  • پناه بر خیال
  • سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • میعاد در لجن

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • صادق در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • ابی در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات | کوچ - شهلا صفائی در با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سمیه در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • ابی در هنر در عصر ظلمت

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.