___ یعنی افق دید من این بوده که تهش فلسفه ی خودمو بنویسم ؟ و جهان بینی م رو ؟
این با دنباله رو بودن و توی کتابا و افکار دیگران غوطه ور شدن چه تفاوتی داره ؟
چقدر نزدیک … چقدر کوتاه و کم .. چقدر محیط در حق ما خیانت می کنه .
کلا نگاه کن … اندیشمندای ما کیان ؟ کسایی که کتاب می نویسن ؟ ما کی هستیم ؟ کسایی که کتاب می خونیم ؟!
یعنی خاک بر سر کتاب خونا و اندیشمندا با هم .
این اون چیزی نیست که منو به درد آورده ، سوالیه که توی وجودمه :
که چی ؟ می خونم که چی ؟ که بهتر زندگی کنم ؟
اینم با گوسفند بودن فرقی داره ؟
نه ! یه گوسفند متمدّنه نهایتاً .
ولی چی از خودم خلق می کنم ؟ چی برای بقیه خلق می کنم ؟ چی رو عوض می کنم ؟
نه اشتباه نکن ، دیگه به این فکر نمی کنم که دنیارو عوض کنم .
می دونی چیه ؟ کتاب و نوشتن کافی نیست تا زمانی که ابزاری برای آفرینش نباشه .
افق دیدم خیلی کوتاه بوده ، خیلی .
شاید برای رسیدن به چیزی که میخواستم باید همین مسیر رو می رفتم ولی این یه رابطه ی دو سویه نیست
نمیشه از q به p رسید .
اینهمه کتاب خوندم که کجا رو بگیرم ؟ کتاب بنویسم ؟ درس بدم ؟ همون افکار و نظریه های بقیه رو
یا اونایی که من در آوردیه ؟
کمه … کم .
یعنی رسالت من توی دنیا همین بود ؟ چقدر بی خاصیت …
.
.
+++ برای رسیدن به عمق اقیانوس باید شنا می کردی و این اقیانوس ، همون دانش و محتواییه که
وجود داره و توسط دیگران تولید شده .
تو می تونستی روی یه تخته پاره وسط اقیانوس ، سرگردون باشی
ولی دل به خطر زدی و با این ریسک که دچار تناقض و پوچی بشی ، رفتی به عمق اقیانوس .
تو بی نهایت پرتلاش و جنگنده ای و برای اهدافت و رسیدن به تعالی می جنگی و این فوق العاده زیباست
نمی گی نشد که نشد بیخیال !
.
.
___ باخت امروزم هم یه باخته ، ولی نسبت به دیروز می تونم بگم باخت بهتریه .
.
.
+++ تو متفاوتی و بی نظیر .
در مورد غواص های آب های آزاد چیزی شنیدی ؟
.
.
___ نه ، می گی برام ؟
.
.
+++ همش تو منو یاد اون ها میندازی .
اونا میرن وسط اقیانوس ، با قایق و تیم پشتیبانی . بعد بدون کپسول اکسیژن با یه کابل
که به یه وینچ یا موتور برقی وصله و زیرش یه وزنه قرار داره که به عمق بره ، میرن پایین .
بدون هیچ محافظتی و پشتیبانی …
.
.
___ اینکه ببینن تا کجا می تونن پیش برن ؟ حتی با ریسکِ اینکه متلاشی بشن ؟
.
.
+++ دقیقاً .
خیلی اوقات دیافراگمشون پاره میشه ، ریه سوراخ میشه یا بخاطر فشار زیر آب و کمبود اکسیژن بیهوش میشن،
ولی مدام این کارو ادامه میدن و سعی می کنن هربار رکورد خودشونو بزنن .
هربار پایین تر میرن و می جنگن ، حتی به قیمت از دست دادن جونشون .
شاید یه آدم سطحی از بیرون بگه این چه کاریه ؟ که چی بشه ؟
ولی اونها دنبال تاییدیه ی دیگران نیستن و هدف خودشون رو در اعماق تاریک و وهم آلود اقیانوس جستجو میکنن ،
کاری که تصورش هم خون بقیه رو خشک می کنه .
.
.
___ و چرا منو شبیه این آدمای خاص می بینی ؟
.
.
+++ چون خاصی و دنبال تایید بقیه نیستی و جنگنده ای و هرگز تسلیم نمی شی
و به کاری که می کنی ایمان داری .
.
.
___ ولی گاهی خیلی خسته می شم …
.
.
+++ این آشفتگی ها و خستگی ها ناشی از محیط و پلشتی های محیطیه ، ولی زود به خودت میای
و این بار پایین تر میری در اقیانوس معنا و در راه رسیدن به عمق .
گریزی نیست جز مطالعه ی محتوای موجود که توسط بقیه تولید شده .
.
.
___ معنا برای زندگی کردن توی دنیای پوچ و بی معنایی کافیه ؟
امروز فکر میکنم فرانکل رو هم که روزی خیلی قبولش داشتم میشه به چالش کشید ..
.
.
+++ همه رو میشه به چالش کشید ،
شاید معنا یه کلید واژه باشه و برای هر فرد با افراد دیگه متفاوت باشه .
.
.
___ میشه گفت راهِ گریز ؟
.
.
+++ شاید .
راه رهایی از پوچی ، راه رسیدن به تعالی
.
.
___ شاید هم توجیه رنج ها !
.
.
+++ تو کیلومترها جلوتری از خیلیا ، این باور منه .
با سختی هایی که کشیدی در سطحی قرار گرفتی که شاید آدم های انگشت شماری در اون سطح در کنارتن .
.
.
___ من امشب برای نادانی و بی سوادی خودم گریه کردم …
.
.
+++ به قول بوعلی سینا : تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم
هرچی عمیق تر میشی قطعاً میبینی که قطره ای از این اقیانوس معرفت رو هم درک نکردی ،
مثل زمانی که روی زمینی و فکر می کنی چه عظمتیه این کره ی خاکی،
ولی وقتی به آسمون میری یا مستندی مثل COSMOS رو میبینی ، میفهمی زمین ذره ای ناچیزه و
احساس پوچی می کنی .
.
.
پی نوشت : اون موجود داخل تصویر ، منم !