ما امروز هرکدام به سهم خود، میتوانیم در ساختن جامعه ای نقش داشته باشیم که مردمش، نیاز نداشته باشند که دستان خود را در حال تضرع و التماس دراز کنند؛
این دست ها باید تبدیل به دستانی شوند که کار می کنند و با کار کردن، جهان خود را می سازند.
تا زمانی که اجازه دهیم عده ای با نقاب های دروغینِ نیکوکاری، سخاوتی کاذب را به نمایش بگذارند، نظم اجتماعی عادلانه برقرار نخواهد شد.
و هیچ کس جز همین مردم به ضرورتِ “آزادی” آگاه نیستند.
آزاد شدن از بندِ بخشش های مأیوس کننده.
آزاد شدن از استبداد کسانی که همیشه آنان را اینگونه سربزیر و مطیع میخواهد و از هشیاری شان می ترسد.
.
سهم من و تو برای آگاهی مردممان از مسیر آموزش میگذرد.
ولی نه آموزشی که خود را مالکِ بر حقِ مردم و اندیشه و تاریخ و آینده اش می داند و بصورت اجبار، اطاعتِ بی چون و چرا را به او دیکته و ترس از اختیار و انتخاب و تصمیم گیری را به او تحمیل می کند.
بلکه آموزشی که بر واقعیت استوار است ؛واقعیاتی که آدمی را به “تفکر نقادانه” وامیدارد و راه آزادی اش را هموار میکند.
آموزه هایی که پاسخگوی نیاز زندگی انسان و برآورنده ی خواسته های اوست.