کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

یا باید زیست و یا به زیستن اندیشید!

13 اردیبهشت 1397
یا باید زیست و یا به زیستن اندیشید!

وسوسه ی امید، حس عجیبی ست.

حتی وقتی سهمگین ترین طوفان ها، سرنگون ات کرده، وادارت می کند تا به زندگی با تمام قدرت بچسبی، حتی اگر آن قدرت، امروز به قدر پر کاهی سبک باشد و متزلزل.

هیچگاه نمی فهمی چطور «امید» بر تمام ناتوانی ات غالب می شود و تو دوباره برای لحظاتی می خندی و می ایستی و چشم اندازی نو در میان آوارهای خود ترسیم می کنی.

من امروز دوباره «آغاز» کردم. این روزها آموختم، هرچقدر هم صحنهٔ زندگی عوض شود، چگونه با آرایشی نو، بهترین نمایش خود را به اجرا بگذارم.
دیگر بهت زده در جای خود نمی ایستم و در حسرت آنچه گذشت باقی نمی مانم.
بقایای زندگی پیشین، همواره در جایی از وجودم به زیست خود ادامه می دهد، ولی من همواره از میان آوار سر بر می آورم و جهانی را میبینم که ارزش زیستن دارد؛ آن هنگام است که آنچه داشته ام را دوباره می بازم برای یک لحظه زندگی واقعی.

برای زندگی کردن باید دست از فلسفه بافی برداشت. یا باید زیست و‌ یا به زیستن اندیشید!

 

 

پی نوشت: من امروز برای همه از ته دل «عشق» آرزو کردم و لبخندی متداوم و عمیق.
برای آنانکه می شناسم و آنانکه روزی بی آنکه بشناسم از کنارشان عبور خواهم کرد..

۳ نظر
4
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
اولسبلنگا و ماسال : خاطرهٔ ساعت ها فلو شدن
نوشته بعدی
معلم واقعی زندگی ما ( ششمین نامه به هامون)

۳ نظر

شروین صفایی ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱:۵۶ ب٫ظ

“یا باید زندگی کرد
یا باید فلسفه خواند..”
و این بزرگترین درسی است که تو به من آموختی..

پاسخ
فاطمه زهرا پاکزاد ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۷:۰۱ ب٫ظ

وفرمود:پس از هر سختی آسانی است

پاسخ
مهدی درویشی ۴ فروردین ۱۳۹۹ - ۸:۲۵ ق٫ظ

امید؛ فکر می‌کنم تنها چیزی هست که دارم و بابتش خوشحالم، گاهی بزرگ‌ترین ترسم اینه که امید کم رنگ بشه یا دلیلی برای امید نباشه
«یا باید زیست و یا به زیستن اندیشید!» این جمله عالیه و جواب خیلی از سوال‌های ذهنی من 🙂

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

اولین روز از آخرین سال این قرن

1 فروردین 1399

امید هیچ معجزی ز مرده نیست..

31 فروردین 1399

westworld یک فیلمِ معمولی نیست!

18 تیر 1396

دروغ چرا؟

15 شهریور 1396

روز مقدسِ جنون

14 اسفند 1396

ولگردی در کوچه پس کوچه های ذهن_٢

20 مرداد 1396

شماها خیلی قهرمانید

22 اردیبهشت 1397

مرز میان دقت و توجه ، چندان هم...

5 مرداد 1397

امروز جهان رنج های کوچکم سقوط کرد

19 دی 1398

دردها همچون شادی ها ناپایدارند.

7 بهمن 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۰)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۰۸)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
  • هنر در عصر ظلمت
  • نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)
  • سفرها قابله‌ی افکارند…
  • پناه بر خیال
  • سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • میعاد در لجن

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • صادق در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • ابی در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات | کوچ - شهلا صفائی در با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سمیه در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • ابی در هنر در عصر ظلمت

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.