کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند؟ نتیجه پژوهشی وسیع و میانرشتهای درباره تأثیر فناوری، به خصوص اینترنت، بر ساختار و شیوه تفکر، مطالعه، نگارش و تعامل ما با دیگران…
آخرین نوشته های من
-
-
دو هفته پیش بود، به استادم میگفتم این ماجرای کرونا ویروس، منو یاد زندان استنفورد فیلیپ زیمباردو میندازه. توی زندان استنفورد، تعدادی دانشجوی داوطلب رو با پرداخت مبلغی، ازشون خواستن…
-
امروز اولین روز سال ۹۹ آغاز شد. اولین روز از آخرین سال این قرن. هرچند این روزها بخاطر بحرانهایی که دنیا و خصوصا مردم ما درگیرش بود، خیلی گیج و…
-
خیلی برام پیش اومده که به آدمهایی برخوردم که عامل شروع نکردن مهارتی رو ترس از نداشتن «استعداد ذاتی» عنوان کردند. همیشه خودم رو براشون مثال میزدم. میگفتم ببینید میگن…
-
با خودم عهد کرده بودم که اگر روزی سه هزار کلمه ننویسم حق حتی واژهای نوشتن در شبکههای اجتماعی را به خودم ندهم. روزهاست که نوشتنهایم به راه است ولی…
-
پیشنوشت: این روزها کتاب «داستان من» از مریلین مونرو رو میخوندم. من خوندن زندگینامه رو دوست دارم. همینطور نامهنگاریهای افراد رو. این دومی رو حتی بیشتر از اولی. نمیدونم دلیلش…
-
این روزها زیاد به «دل خوشی هام» فکر می کنم. همون خوشی های کوچیکی که حتی از مه آلودترین روزها و روزگار، من رو عبور داده و اوقاتی، لبخند رضایت…
-
در کمتر از ۱۵ ساعت، دوبار فیلم Arrival را دیدم. دلیلش علاقه و کنجکاوی بالای من به موضوعات مربوط به زمان، ذهن و نحوه به یادآوری خاطرات است. یعنی حتی…
-
امروز، زادروز مهدی اخوان ثالث «امید» است. کسی که از نوجوانی با اشعارش زندگی کردم و قد کشیدم. من حافظهی شعرم خوب نیست ولی هنوز که هنوز است در خلوت…
-
چرا ما آدمها دست از پیگیری اخبار برنمیداریم؟ به خاطر ترس. این ترس، نوع دیگری از همان ترسی است که اجداد دورمان در لحظات سرد قبل از طلوع حس میکردند…
-
میدانم که الان باید متن سخنرانیام را بنویسم، در عوض، نوت گوشیام را باز کردهام که قبل از پرواز و در این زمان اندک، که میدانم اولویت چیست، همه چیز…
-
تصویر: (+) چندسالی میشود که اگر گذرم به پارکی بیفتد ساعتی غرق در افکارم به رفت و آمد آدمها و بازی بچهها و بازیگوشی کلاغها و گربهها چشم میدوزم… در چنین…
-
پیشنوشت: در این پانزده سال، در بازههای پنج ساله، هارد کامپیوتر و لپتاپم به کل سوخته و دیگر بازیابیاش نکردهام. گویی تمامعکسها، فیلمها و داکیومنتها را یکجا به دست زمان…
-
چه به سر ما آمده که کمکم در میدانها و کوچههای خلوت گم میشویم یا جان میسپاریم ما سزاوار درختهای پُر شکوفهی سیب بودیم نه آنکه در میدانها و کوچههای خلوت گم شویم…