زیباترین زن زندگیم را امروز دیدم…
با او قرارى در خیابانى داشتم و وقتى که نشست، وقتى که انحناهاى طبیعى تنش نیمکت سنگى را مثل رودى آرام لمس کردند، با چشمهاى کنجکاوش نگاهم کرد.
بى مضایقه “زن” بود. پیکرى رنسانسى و فربه داشت و این ناهمخوانیش با جریان روز، جذابش میکرد.
کتاب خوانده و دانا، قشنگ حرف میزد و صلحى با جهان داشت. او هیچ شبیه عکسهاى روى مجلههای مد نبود. چیزى بود که دوست داشت باشد.
دوست داشت در قهوهاش شکر زیاد بریزد و سالادش را با نمک بخورد. زیر چانهاش چروک هایى ریز داشت و در تمام آن مدت، شکم بعد از زایمان بزرگ شدهاش را مخفى نکرد.
خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گسترده “چگونه لاغر شویم” و “چگونه چروک زیر چشمها را مخفى کنیم”، گولش نزده بودند.
او در انتهایىترین روزهاى سى سالگى، پذیرفته بود که هزاربار شکست خورده و نمرده: خودم کردم، خودم! مجموعه زیباییهاى طبیعى انسان.
بعد، راه رفتیم. شاد بود و از خندیدن نمیترسید. بلند میخندید و صداى زنانه محکمش میپیچید همه جا. “گرتا گاربو” نبود، “مارلنه دیتریش” نبود، “جین فوندا” نبود، “الیزابت تیلور” و “جین سیبرگ” نبود؛
خودش بود. خودش را پیدا کرده بود و همچنان که قدم میزد، سنگهایى را برمیداشت که مجسمه بسازد. او، همان زن کمیابیست که از یاد رفته. او همان زنیست که قرنهاست کم پیدا شده و جایش را روبوتهاى کم هوش گرفتهاند. او از جایى در همان رنسانس، دیگر تکثیر نشده.
این است که دور از اجتماع ظاهربینىهاى مفرط، در جنگلهاى خلوت قدم میزند و میداند که کیست و چه میخواهد.
اوست که وزن میدهد به جهان.
زیبایی شبیه آن چیز مبالغه آمیزی که ما تصور میکنیم نیست…
خاطرات سوگواری | رولان بارت
۴ نظر
احساس خوشبختی میکنم از این که سعادت اشنایی با چنین زنانی را داشته ام ،زنانی در دنیایی که نسخه کپی بودن ارزش است ، خودشان هستند. روز زن بر چنین زنانی مبارک
ممنونم لیلاجان، امروز بر تو هم مبارک که قطعاً در چنین تعریفی میگنجی ?
زیبایی شبیه آن چیز مبالغه آمیزی که ما تصور میکنیم نیست…
زیبایی چیزی است شبیه اصالت، خود واقعیاش.
ما به تصویری واقعی از خودمان نیازمندیم، مرد و زن هم ندارد.
اصیل بودن و همرنگ نشدن در این دنیای نقابها، کار دشواریست ولی غیرممکن نیست. من زندگیم در مقطعی فقط با یک جمله زیرو رو شد:
Imposible is impossible
و بعدش بیشتر به خودم نزدیک شدم. این رو برای تو بالاخص و دیگر دوستانم آرزو دارم.