کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

به لذت همین لحظه_ برای شیوا

19 اسفند 1395
به لذت همین لحظه_ برای شیوا

پیش نوشت: ده روز پیش بود که بعد از ماهها، با شیوا تجدید دیدار کردم. شیوا از آن دست آدم های پرتلاش و دوست داشتنی ست که از معاشرت با او لذت می بری و حس اطمینان و امنیت را از کلامش دریافت می کنی. دفعه ی پیش به شوخی به او گفتم حتی اگر در حال داد و فریاد هم باشم وقتی تو با طمأنینه شروع به صحبت می کنی، ناخودآگاه طرز بیان من هم تغییر می کند و مسیر صحبت هم در مواقعی عوض می شود و یادم می رود چه می گفتم!

به من یک ماگ هدیه داد، یک هدیه ی خاص و دوست داشتنی که نه تنها لذت نوشیدن چای را به من هدیه داد، با هدیه اش یک موسیقی خاص نیز به قاب لحظات من سنجاق کرد. یک بارکد روی ماگ بود که مخصوص همان ماگ بود و موسیقی ای که منحصر به همان هدیه می شد و برای رعایت حقوق صاحب اثر،قابل دانلود نبود ولی روی اپلیکیشن ماگ تیونز که مختص هدایای “کاردستی” ست، میشد آفلاین از موسیقی لذت برد.من هیجان زده بودم و گویی دو هدیه داشتم که از وجود یکی بی خبر بودم و مشتاق برای کشفش. با اسکن بارکد به موسیقی “توهم جاده” رسیدم که در این عصر پنجشنبه و این خلوت و سکوت،بسیار روح نواز بود.

IMG_2694

شیوای عزیز هدیه ات بهانه ای بود که چند خطی برایت بنویسم. مخصوصا وقتی یک روز بیشتر به قرارمان نمانده و تو فردا فاز جدیدی از سایت دوست داشتنی ات را به ما هدیه می دهی. خواستم بگویم یادم نرفته و مشتاقانه منتظرم.

.

 

این روزها کتاب ظرافت جوجه تیغی از موریل باربری را می خواندم. جایی نوشته بود : “آنکس که بذر آرزو می پاشد، سرکوبی درو می کند.”

تو هم آرزوها و دغدغه هایت بزرگ اند و به همان اندازه آدم هایی احاطه ات کرده اند که نه همه ی آنها ولی بیشترشان کاری جز کاشتن بذر یأس و ناامیدی در دلت ندارند و خطرناک تر از اینها به اعتقاد من آدم هایی اند که تشویق و تحسین بیهوده می کنند و به تو امید کاذب تزریق می کنند. من و تو خوب می دانیم در این مسیر،از سنگلاخ های بسیاری باید عبور کنیم. نترس و به قلبت اعتماد کن. اگر جایی پایت زخمی شد،بنشین و استراحت کن، در عوض تازه نفس تر ادامه خواهی داد ولی آنان که تو را از این مسیر می ترسانند کسانی اند که خود هیچگاه وسعت نگاهشان از جلوی پایشان فراتر نرفته؛

اگر شروع نکنی هیچگاه چیزی برای برد و باخت نداری و لذت زندگی به همین بازیِ افتادن و برخاستن هاست.میان شلوغی آدم هایی که میدانیم ماندگار نیستند در زندگیمان، قهرمان تنهایی ات باش و هرروز یک قدم حتی با سختی،ولو سینه خیز، پیش برو. همیشه در حرف هایم گفته ام و باز می گویم:

“عاشق باش،عشق خودش پاسخ همه چیز است..”

زمانی که عشق را در زندگی ات جاری کنی، تک تک واژه هایت اعتبار زندگی می یابند و اعتماد و باور رشد و ادامه. غیر از عشق هر چیزی در این جهان بیهوده و تصنعی ست. قرار نیست کار بزرگی انجام دهی، فقط خودت باش و رها شو. قلبت هدایتگر خوبی ست. شنیدی که می گویند هرچیزی در زمان خودش اتفاق می افتد؟

این فقط نیمی از حقیقت است. پالتوداس می گوید: “هر هنر در عصر خودش صورت می گیرد،پس چرا ناشکیبا باشیم؟مهم نیست که چقدر به درخت آب بدهیم،درخت در زمان خودش میوه خواهد داد.”

ولی این بدین معنا نیست که نباید تخم را بکاری،تخم ها نیز باید در زمان مناسب کاشته شوند،تنها آنزمان است که میوه ها در زمان خودشان خواهند رسید.

شیوا شروع کن..

به قول عطار

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت.

 

۳ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
من خودم جهانم را خلق می کنم.
نوشته بعدی
زانکه دیوانه همان بِه که بُود اندر بند

۳ نظر

محسن نوری ۲۴ فروردین ۱۳۹۶ - ۶:۴۵ ب٫ظ

شهلای عزیز سلام
چقدر زیبا شیوا رو توصیف کردی
سایتت رو امروز اولین باره که دیدم. قلم خوبی داری و همت خوبتر. موفق باشی

پاسخ
شهلا صفائی ۲۴ فروردین ۱۳۹۶ - ۸:۱۰ ب٫ظ

محسن عزیز خیلی خوشحالم که در کوچ می بینمت. ممنونم از نظر لطفی که نسبت به این کمترین داری. حتما “امروز” رو از این پس خواهم خوند و یاد میگیرم از شما.

پاسخ
Shivamojdehi ۲۳ شهریور ۱۳۹۶ - ۶:۱۶ ب٫ظ

شهلای عزیزم. در این مدت بیشتر از ده بار نوشته ات را خواندم. اما روم نمیشد کامنتی بنویسم. نباید پاسخ چنین لطفی به یک کامنت ختم میشد. برای خودم این قانون رو گذاشته بودم از زمانی می توانم در خانه دوستم کامنتی بذارم که به قولم عمل کرده باشم. فکر می کنم امروز که یک قدم به سمت قولم برداشته ام، زمان درستی برای این آغاز است. به حضور خالصانه ات در زندگیم افتخار می کنم. امیدوارم آنقدری رشد کنم که به تعبیر تو تک تک واژه هایم اعتبار زندگی داشته باشند.همچون کلمات تو
ارادتمند همیشگی تو؛ شیوا

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

فردا نوبت کدام تماشاچی‌ست؟

14 آبان 1401

مسافر

12 اسفند 1401

در لباسِ مدرنیزاسیون

4 بهمن 1395

برای آیندگان

1 اردیبهشت 1399

برای فاخته های کوچک تازه متولد شده

4 تیر 1397

در پشتِ این نقاب مدرن، چه می گذرد؟

11 تیر 1396

رد پای تو به وقت دلتنگی

13 بهمن 1395

من در میان جمع و دلم جای دیگر...

26 دی 1395

در انتظار روزی که زندگی واقعی شروع شود

11 آبان 1398

توجه من کجاها خرج می‌شه؟

8 فروردین 1399

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.