کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست.

14 فروردین 1396
فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست.

++ چرا کلافه ای؟

.

__ بی حوصله ام و بی انگیزه

.

++ این حالت گذراست، قبلا بوده و بعدها هم هست.ولی اینروزا رو ازت میگیره؛خیلی راحت!به این فکر کن که چقدر قراره بزرگ بشی.

.

__ وقتی نگاه میکنم همیشه قشنگی ها و زیبایی ها از آدما عقب ترن.هرچی جلوتر میری واقعیت بیشتر میاد سمتت.شاید منم فقط که فکر میکنم آدم خاصی بودم.روالی که داره پیش میاد با یه آدم عادی فرقی نداره.

.

++ “خاص بودن” توی بحران ها و چالش ها تعیین میشه. اینکه چه جوری بعد از زمین خوردن بلند میشی. و اینکه چه راهی رو برای بلند شدن و ادامه دادن انتخاب میکنی. بقیه دستتو میگیرن؟ انتظار میکشی معجزه رخ بده؟ یا به قیمت زخمی شدن و درد کشیدنت پا میشی؟ مسلماً شادی ها، هم کوچیکن و هم عقب!
و حقیقت، غم و درده.ولی اینکه سهم ما در خلق اون لحظات کوچیک چقدره هم مهمه.به این فکر کن که با فاصله گرفتن از آدما و سطحی که توش هستن و همینطور سطحی بودنشون؛ و خاص شدن به معنای واقعی و با تلاشت ( نه ژنتیکی که تو توی ایجادش نقشی نداشتی) چقدر میتونه حالتو بهتر کنه و عمیق تر زندگی کنی.

.

__ فاصله گرفتن از آدما هیچوقت به معنای ناب و خالصش رخ نمیده.هرچقدرم تلاش کنی باز مجبوری تو محیط هایی باشی که آدم توش وجود داره.چه محیط کار چه درس چه هرجای دیگه.مگر فقط شانس بیاری و اون آدما هم جنس خودت باشن تا اقلا بهت سخت نگذره.

.

++  من نگفتم منزوی شو! منظورم از فاصله،انزوا نیست. منظورم بالا بردن level و سطحیه که توش هستی. فقط اینجوری میتونی تمایز ایجاد کنی. هم نسبت به خود پیشینت و هم اطرافیانت.

.

__ شاید امسال کنکور ندادم،یا دادم و نرفتم.شاید نگه دارم برای سال دیگه.تو این مدت هم سعی کنم کار کنم و بخونم و بنویسم.

.

++ سال دیگه هم خیلی فرقی با امسال نداره. با اینکه امسال شانس موفقیتت بیشتره.همیشه با قورت ندادن قورباغه ی گنده ( به قول اون کتابای بازاری) و شیفت دادنشون به بعدا، زمان میخریم، ولی هزینه های گزاف تری بعداً میدیم. (فکر کنم حالت از حرفام بهم خورد ولی چاره ای نداشتم!)

.

__ حالم بده، برای همه ی اون چیزی که می تونستم باشم و نیستم.

.

++ اصل بی لیاقتی پیتر رو میدونی راجع بهش؟ ماها معمولا از اونجایی که هستیم رضایت نداریم.و فکر میکنیم حقمون نیست.تا وقتی که در جایی قرار بگیریم که لیاقتشو نداریم و از پسش بر نمیایم.اونجا تازه احساس رضایت میکنیم.و فکر میکنیم درجایگاه خودمون قرار داریم.تو الان به عمق چیزی که هستی و میتونه خیلی هم دوست داشتنی باشه یا آگاه نیستی یا نمیخوای بشناسیش
و دنبال چیزی هستی که هنوز نیستی!
در حالیکه میتونی اول اینجایی که هستی رو ببینی و زندگیش کنی و بعد عبور کنی و بری جلو. ما ناراضیانِ مادام العمر!

.

__ظاهراً این نارضایتی ماها قبلا تئوریزه هم شده.

.

++ توی ابعاد سازمانی و مدیریتی که خیلی کاربرد داره و تعریفش هم به همونجا برمیگرده و در رابطه با کارکنان. ولی دیدم اینجا هم مصداق داره.

میدونی چیه؟ یه وقتایی دنبال چیزی میگردیم و درد میکشیم که وجودش میتونه آسیب های به مراتب بیشتری به ما بزنه. از کجا میدونی که بعد از اون چیزی که میخوای باشی و امروزت رو بخاطرش از دست دادی، وقتی بهش رسیدی دچار پوچی و روزمرگی و تکرار نشی؟ هردو به خوبی میدونیم که این مسیره که رفتنه و مقصد یعنی توقف و مرگ. مگر اینکه اونجا هم مقصد جدیدی تعریف بشه.

بهومیل هرابال توی کتاب تنهایی پرهیاهو حرف جالبی میزنه
میگه:

اگر زمان منتظر ما می‌ایستاد تا ما به بلوغ برسیم، قطعا زندگی با نقص‌های کمتری را تجربه می‌کردیم. نمی‌دانم زندگی بدون واژه‌ی «افسوس» چه شکلی خواهد بود! شیرین‌تر است یا مزه‌ی یکنواختی دارد؟!

 

پی نوشت: به اعتقاد من،فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست
گاهی فرصتی طلایی برای رشد و یادگیری ست.

 

۱ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
می خواهم شمعی روشن کنم…
نوشته بعدی
جلوگیری از قطع درختان جنگل در کتابفروشی؟!

۱ نظر

لیلا خالوزاده ۱۴ فروردین ۱۳۹۶ - ۲:۳۶ ب٫ظ

“فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست
گاهی فرصتی طلایی برای رشد و یادگیری ست.”
از تو آموختم ، زندگی ش کردم با تمام سختی ش و الان دارم ازش لذت میبرم.
ممنونم بابتش❤

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

در پشتِ این نقاب مدرن، چه می گذرد؟

11 تیر 1396

علاج یأس با فهم درمیانگی

15 اسفند 1401

درد جاودانگی

30 بهمن 1395

من گم شده بودم …

21 آبان 1395

پس از مرگم، پرنده خواهم شد…

4 خرداد 1396

اولسبلنگا و ماسال : خاطرهٔ ساعت ها فلو...

8 اردیبهشت 1397

سه هزار و پانصد قدم- احوالات

16 دی 1401

هر از گاهی باورهایمان را ویرایش کنیم.

14 بهمن 1395

و‌من آن روز را انتظار می‌کشم…

15 اسفند 1396

میوهٔ ممنوعه

29 خرداد 1397

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.