کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

فاکتورهای شانس

19 بهمن 1395
فاکتورهای شانس

تحقیقی از “ریچارد وایزمن”روانشناس دانشگاه Hartford در مورد خوش شانسی و بد شانسی :

مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس میخوانند، ده سال قبل شروع شد. میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی ها را میزند، اما سایرین از آن محروم می مانند. به عبارت دیگر،

❓ چرا بعضی از مردم خوش شانس و عده دیگر بد شانس هستند؟

آگهی هایی در روزنامه های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس میکردند خوش شانس یا بد شانس هستند خواستم با من تماس بگیرند.

صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سالهای گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگیشان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایشهای من شرکت کنند.

✅ نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش شانسی یا بد شانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است.

برای مثال، فرصت های ظاهراً خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتباً با چنین فرصت هایی برخورد میکنند، درحالی که افراد بد شانس نه.

 

با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مسأله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت هایی است یا نه؟

به هر دو گروه افراد خوش شانس و بد شانس روزنامه ای دادم و از آن ها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.
به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که میگفت: اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده اید، ۲۵۰ پوند پاداش خواهید گرفت. این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود. با این که این آگهی کاملا ً خیره کننده بود، افرادی که احساس بد شانسی میکردند عمدتاً آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوش شانس متوجه آن شدند.

✅ مطالعه من نشان داد که افراد بد شانس عموماً عصبی تر از افراد خوش شانس هستند و این فشار عصبی، توانایی آنها در توجه به فرصت های غیر منتظره را مختل میکند. در نتیجه، آنها فرصت های غیر منتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست میدهند.
برای مثال وقتی به مهمانی می روند چنان غرق یافتن جفت بی نقصی هستند که فرصت های عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست میدهند.

آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق میزنند و از دیدن سایر فرصتهای شغلی باز میمانند.

افراد خوش شانس آدمهای راحت تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آن ها هستند می بینند.

✅ تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدمهای خوش اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد میکنند:

اول) آنها در ایجاد و یافتن فرصتهای مناسب مهارت دارند.

دوم) به قوه شهود گوش میسپارند و براساس آن تصمیمهای مثبت میگیرند.

سوم) به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاق نیکی برای آنها رضایت بخش است.

چهارم) نگرش انعطاف پذیر آنها، بدبیاری را به خوش اقبالی بدل میکند.

❓در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا میتوان از این اصول برای خوش شانس کردن مردم استفاده کرد؟

از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوش شانس در آنها طراحی شده بود. این تمرینها به آنها کمک کرد فرصت های مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.

یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند.

نتایج حیرت انگیز بود:

۲۰ درصد آنها گفتند آدم های شادتری شده اند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهمتر از هر چیز خوش شانس تر هستند. و بالأخره این که من عامل شانس را کشف کردم.

 

چند نکته برای کسانی که میخواهند خوش اقبال شوند:

۱- به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.

۲- با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.

۳- هر روز چند دقیقه ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.

 

منبع:

The Luck Factor

 

پی نوشت: این موضوع دغدغه ی بزرگی برای من بود چون به مفهومی به اسم “شانس” اعتقاد نداشتم به عبارتی دیگر دائماً میگفتم مفهومی به اسم شانس وجود ندارد و در جواب واعظان و کسانیکه مدام آیه ی یأس می خواندند، “بدشانسی” را ناشی از تفکرات و ذهنیاتشان می دانستم و بر آن تأکید داشتم. حال، خوشحالم که میتوان پاسخی علمی برایشان آورد هرچند برخی آدم ها برخلاف حس شکست و غمی که اشاعه میدهند، در درون و پشت نقابشان با این حالات خو گرفتند و از آن لذت می برند و در برخی موارد با گدایی احساس ترحم دیگران اوقات میگذرانند و سودشان در ابراز احساس ضعفشان نهفته است. من همواره این گروه آدم ها را بزدلان سودجو می نامم.

 

 

۱ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
بهشت من
نوشته بعدی
برای لیلا_ فاصله ی میان دو احساس

۱ نظر

مریم ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۷:۰۲ ب٫ظ

من جداً خوش شانس بودم روز اول کلاس کنار دست تو نشستم ! خوش شانس تر بودم که حرف زدیم با هم همو دیدیم !

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

آه از آن رفتگان بی‌برگشت

26 فروردین 1399

در بابِ اهمیت آموزش (۵)

15 تیر 1396

امروز جهان رنج های کوچکم سقوط کرد

19 دی 1398

امید هیچ معجزی ز مرده نیست..

31 فروردین 1399

سه هزار و پانصد قدم- احوالات

16 دی 1401

آن چند دقیقه

29 آبان 1397

روز مقدسِ جنون

14 اسفند 1396

دنیای بعد از تو

4 شهریور 1396

رویاها باید به مقصد برسند

21 تیر 1397

خانه ی فرهنگ و هنر “واژه”

15 بهمن 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.