کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

فرمین موش کتابخوان – سم سوج

۱۴ مهر ۱۳۹۷
فرمین موش کتابخوان – سم سوج

فرمین موش کتاب‌خوان ؛ عنوان کتابی‌ست که روزهای بسیاری مرا به خود مشغول کرد. آنقدر شیفته‌اش شدم که علی‌رغم حجم کمی که داشت خیلی دیر تمامش کردم. 

چیزی که در کتابفروشی توجهم را جلب کرد و باعث شد به آن بخندم، جویدگی کنار کتاب و قیافه ی مفلوک موشی روی آن بود که هماهنگی بسیار جالبی ایجاد کرده بود. 


داستان این کتاب در مورد یک موش است به نام فرمین که خودش داستان زندگی‌اش را در پانزده فصل روایت می‌کند. 

هرچقدر جلو می‌رفتم از خلاقیت ذهن سم سوج، نویسندهٔ این کتاب شگفت زده می‌شدم. 

طولی نکشید که باور کردم واقعا موشی دارد داستانش را برایم تعریف می‌کند! 

فرمین، سیزدهمین فرزند یک مادر الکلی است که در یک کتابفروشی متولد می‌شود. از همه ضعیف تر و لاغرتر است و در کشمکش برای شیر خوردن ( وقتی موشِ مادر، فقط ۱۲ سرسینه دارد) معمولا بازنده است و آخرین قطرات شیر به او می‌رسد. 

او در جدال برای زنده ماندن کم کم شروع به جویدن کاغذهای زیر پایش می‌کند و کمی که بزرگ‌تر می‌شود به جویدن کتاب‌های کتابخانه مشغول می‌شود و ذهنش را با آن تغذیه می‌کند.

 اما در پی این مطالعات و عمیق شدن‌ها، صاحب بینش و درکی از دنیا می‌شود که منجر به جداافتادگی‌اش از سایر جامعه موش‌ها می‌شود.درواقع فرمین که به دنبال کسب آگاهی و شناخت جهان است، بهایش را با تنهایی و درک نشدن می‎پردازد.

زبان ساده ى او که مسائل بزرگ و پیچیده را پیش مى کشد، مخاطب را به آرامی با خود همراه مى کند. از افسردگى مى گوید، از عشق، از درد و رنج روحی و از مسائلى بیش از حد انسانى. شاید شنیدن این موضوعات از زبانِ یک موش است که ما را بیش از پیش به تفکر وا می‌دارد.

فرمین، عادت دارد از احساسات و افکارش حرف بزند، در فضاى پرآشوب ذهنش، همه ى اینها را با نام کتاب ها و خط به خط داستان هایشان گره بزند و همین موضوع، این کتاب را برای اهالی کتاب بسیار جذاب و خواندنی می کند.

فرمین مى اندیشد، اما راهى براى بیان افکار و احساساتش ندارد. و اینجاست که مخاطب درد او را حس می‌کند.. رنجِ زندانى شدن در سلول انفرادى افکار و دست و پنجه نرم کردن با ذهنى پر از ابهام.

 

بخش‌هایی از کتاب فرمین موش کتاب‌خوان

• در آفریقا، در دوران قحطى، بچه هاى گرسنه خاک مى خورند. اگر حسابى گرسنه باشى، هرچیزى مى خورى. همان عمل جویدن و قورت دادن چیزى، حتى اگر بدن را تغذیه نکند، رویاهایت را تغذیه مى کند. و رویاى غذا درست مثل رویاهاى دیگر است_مى توانى تا لحظه ى مرگ با آن ها زندگى کنى.

• اگر آموزش ادبى براى یک چیز خوب باشد، همان دادن حس بدعاقبتى به آدم است.

• من که هرشب در درزهاى اسرارآمیز میان خواندن و خوردن زندگى مى کردم، رابطه اى فوق العاده، نوعى هماهنگىِ از پیش تعریف شده، میان طعم هر کتاب و کیفیت ادبى آن کشف کرده بودم. براى این که بدانم چیزى ارزش خواندن دارد یا نه، فقط کافى بود بخشى از قسمت هاى چاپ شده را بجوم. یاد گرفتم براى این منظور از صفحه ى عنوان استفاده کنم و متن کتاب را دست نخورده بگذارم. شعارم این شد: “اگر ارزش خوردن داشته باشد، ارزش خواندن هم دارد.”

• تفاوت میان نقاب به چهره ى خود زدن، که همیشه موقعیتى براى آزادى است و تحمیل شدن اجبارى نقاب به آدم، تفاوت میان سرپناه و زندان است.

• یک بار مردى در میخانه اى از من پرسید کتاب ها چه مزه اى مى دهند، “حالا دقیقش را هم نگفتى نگفتى.” جوابش را از قبل آماده داشتم، اما براى این که کارى نکرده باشم که او از بیخ احساس حماقت کند، کمى وانمود کردم دارم به سوالش فکر مى کنم و بعد گفتم “رفیق، با در نظر گرفتن شکاف عمیقى که میان تمامى تجربیات شما و من وجود دارد، براى اینکه نزدیک ترین طعم را به آن طعم منحصربه فرد به شما نشان دهم، باید بگویم که کتاب ها، همین طورى اش را اگر بخواهید، همان طعم بوى قهوه را مى دهند.” حرف دهن پرکنى بود. مى توانستم بگویم حسابى خوراک فکر کردن به او دادم.

• عشق یک طرفه بد است اما عشقى که اصلا قابلیت دو طرفه شدن نداشته باشد، واقعا مى تواند آدم را داغون کند.

• زندگی ها در داستان ها جهت و معنی دارند. حتی زندگی های احمقانه و بی معنی، مثل زندگی لِنی در داستان موشها و آدم ها، به واسطه ی جایگاهشان در داستان، دستِ کم بخاطر زندگی های احمقانه و بی معنی بودن، شایستگی و معنی، و بخاطر نمادِ چیزی بودن، تسلی خاطر پیدا می کنند. در زندگی واقعی، آدم حتی این را هم ندارد.

• از فیلم ها یاد گرفته بودم که ماشین تحریر واقعا یک جور موسیقى مى نوازد و مى دانستم که هرگز نخواهم توانست موسیقى خودم را بشنوم، آن دینگ سرخوشانه ى موفقیت در انتهاى هر سطر یا صداى مشوقانه ى کشیده شدن غلتک را که سرجایش برمى گردد تا سطر دیگرى شروع شود. ولى با این اوضاع، وقتى که من سطرى را تمام مى کنم هیچ چیز نمى شنوم، جز صداى سکوت افکارى که بى وقفه در چاه خاطرات سقوط مى کنند.

• در جهان، دو نوع حیوان هست، آن ها که از موهبت زبان برخوردارند و آن ها که نیستند. حیواناتی که از موهبت زبان برخوردارند، به نوبه ی خود به دو دسته تقسیم می شوند: گوینده ها و شنونده ها. بخش اعظم گروه دوم را سگ ها تشکیل می دهند. اما سگ ها چون بی نهایت ابله اند، زبان پریشی شان، با یکجور لذت نوکرمآبانه همراه است، که آن را با دم تکان دادن نشان می دهند.

• وقتى که کسى افسرده است و به شما مى گوید دنیا چقدر سرد و نامهربان است و چقدر رنج بیهوده و تنهایى در زندگى وجود دارد، و شما هم اتفاقا، در همه ى موارد، با او هم عقیده هستید، در موقعیت عجیبى قرار مى گیرید.

• از کتابهایى که خوانده بودم فهمیده بودم آدم وقتى که حوصله اش سر مى رود، مى تواند کارهاى خیلى بدى بکند، کارهایى که حتما آدم را بدبخت مى کنند. درواقع آدم اینکار ها را مى کند تا بدبخت بشود، تا دیگر حوصله اش سر نرود.

• هرچه قدر هم کوچک باشى، دیوانگیت مى تواند به بزرگى دیوانگى هر کس دیگرى باشد.

 


مشخصات کتاب فرمین موش کتاب خوان

  • نویسنده: سم سوج
  • ترجمه: پوپه میثاقى
  • انتشارات: مرکز
  • تعداد صفحات: ۱۸۴
۴ نظر
12
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
درباره ی یک تصمیم قدیمی (انتخاب از بین نداشتن ها)
نوشته بعدی
شیرجه در خوشبختی – دنیل گیلبرت

۴ نظر

سمیه ۱۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱:۵۳ ب٫ظ

مشتاق خواندنش????

پاسخ
دوست ۲۱ مهر ۱۳۹۷ - ۲:۳۶ ق٫ظ

ای کاش همه با جویدن کتابِ درست، مغزهاشون شکل درست تری میگرفت !!

پاسخ
نسیم ۲۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۲۱ ق٫ظ

درووود بر دوووست خووبم.چقدر خوشحالم که بعد از مدت ها پیدات کردم???? شیفته ی کتاب شدم ????

پاسخ
شهلا صفائی ۲۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۶ ق٫ظ

درود بر تو نسیم‌جان 🙂 این خوش شانسی منه که اینجا می بینمت????

آدرس برام بفرست که برات ارسالش کنم.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

با چتر شکسته در باران – احمدرضا احمدی

۲۳ دی ۱۳۹۸

غزل برای گل آفتابگردان _ شفیعی کدکنی

۲۱ خرداد ۱۳۹۵

توافق با خود – ویلیام یوری

۳ آذر ۱۳۹۷

امروز، زادروز امید است

۱۰ اسفند ۱۳۹۸

جنبه مثبت بی‌منطق بودن – دن اریلی

۱۸ شهریور ۱۳۹۷

باران بگیرد می رویم _ واهه آرمن

۲۳ دی ۱۳۹۵

داستان خرس‌های پاندا – ماتئی ویسنی‌یک

۲۷ تیر ۱۳۹۷

همه دروغ می‌گویند – نوشته ست استیونز دیویدویتس

۱۰ فروردین ۱۳۹۹

جلوگیری از قطع درختان جنگل در کتابفروشی؟!

۱۷ فروردین ۱۳۹۶

همگرایی رسانه‌ ای ( Media Convergence)

۲۵ تیر ۱۳۹۸

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۴)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۵)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی
  • فاوست – گوته
  • کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…
  • درباره فیلم The Father
  • رنج بازگشت
  • واحه‌ای در لحظه – داریوش شایگان

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • شادي در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • یلدا در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • محسن در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • جواد خوانساری در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.