کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

یه گوسفند متمدّن !

18 دی 1395
یه گوسفند متمدّن !

___  یعنی افق دید من این بوده که تهش فلسفه ی خودمو بنویسم ؟ و جهان بینی م رو ؟

این با دنباله رو بودن و توی کتابا و افکار دیگران غوطه ور شدن چه تفاوتی داره ؟

چقدر نزدیک … چقدر کوتاه و کم .. چقدر محیط در حق ما خیانت می کنه .

کلا نگاه کن … اندیشمندای ما کیان ؟ کسایی که کتاب می نویسن ؟ ما کی هستیم ؟ کسایی که کتاب می خونیم ؟!

یعنی خاک بر سر کتاب خونا و اندیشمندا با هم .

این اون چیزی نیست که منو به درد آورده ، سوالیه که توی وجودمه :

که چی ؟ می خونم که چی ؟ که بهتر زندگی کنم ؟

اینم با گوسفند بودن فرقی داره ؟

نه ! یه گوسفند متمدّنه نهایتاً .

ولی چی از خودم خلق می کنم ؟ چی برای بقیه خلق می کنم ؟ چی رو عوض می کنم ؟

نه اشتباه نکن ، دیگه به این فکر نمی کنم که دنیارو عوض کنم .

می دونی چیه ؟ کتاب و نوشتن کافی نیست تا زمانی که ابزاری برای آفرینش نباشه .

افق دیدم خیلی کوتاه بوده ، خیلی .

شاید برای رسیدن به چیزی که میخواستم باید همین مسیر رو می رفتم ولی این یه رابطه ی دو سویه نیست

نمیشه از q به p رسید .

اینهمه کتاب خوندم که کجا رو بگیرم ؟ کتاب بنویسم ؟ درس بدم ؟ همون افکار و نظریه های بقیه رو

یا اونایی که من در آوردیه ؟

کمه … کم .

یعنی رسالت من توی دنیا همین بود ؟ چقدر بی خاصیت …

.

.

+++ برای رسیدن به عمق اقیانوس باید شنا می کردی و این اقیانوس ، همون دانش و محتواییه که

وجود داره و توسط دیگران تولید شده .

تو می تونستی روی یه تخته پاره وسط اقیانوس ، سرگردون باشی

ولی دل به خطر زدی و با این ریسک که دچار تناقض و پوچی بشی ، رفتی به عمق اقیانوس .

تو بی نهایت پرتلاش و جنگنده ای و برای اهدافت و رسیدن به تعالی می جنگی و این فوق العاده زیباست

نمی گی نشد که نشد بیخیال !

.

.

___ باخت امروزم هم یه باخته ، ولی نسبت به دیروز می تونم بگم باخت بهتریه .

.

.

+++ تو متفاوتی و بی نظیر .

در مورد غواص های آب های آزاد چیزی شنیدی ؟

.

.

___ نه ، می گی برام ؟

.

.

+++ همش تو منو یاد اون ها میندازی .

اونا میرن وسط اقیانوس ، با قایق و تیم پشتیبانی . بعد بدون کپسول اکسیژن با یه کابل

که به یه وینچ یا موتور برقی وصله و زیرش یه وزنه قرار داره که به عمق بره ، میرن پایین .

بدون هیچ محافظتی و پشتیبانی …

.

.

___ اینکه ببینن تا کجا می تونن پیش برن ؟ حتی با ریسکِ اینکه متلاشی بشن ؟

.

.

+++ دقیقاً .

خیلی اوقات دیافراگمشون پاره میشه ، ریه سوراخ میشه یا بخاطر فشار زیر آب و کمبود اکسیژن بیهوش میشن،

ولی مدام این کارو ادامه میدن و سعی می کنن هربار رکورد خودشونو بزنن .

هربار پایین تر میرن و می جنگن ، حتی به قیمت از دست دادن جونشون .

شاید یه آدم سطحی از بیرون بگه این چه کاریه ؟ که چی بشه ؟

ولی اونها دنبال تاییدیه ی دیگران نیستن و هدف خودشون رو در اعماق تاریک و وهم آلود اقیانوس جستجو میکنن ،

کاری که تصورش هم خون بقیه رو خشک می کنه .

.

.

___ و چرا منو شبیه این آدمای خاص می بینی ؟

.

.

+++ چون خاصی و دنبال تایید بقیه نیستی و جنگنده ای و هرگز تسلیم نمی شی

و به کاری که می کنی ایمان داری .

.

.

___ ولی گاهی خیلی خسته می شم …

.

.

+++ این آشفتگی ها و خستگی ها ناشی از محیط و پلشتی های محیطیه ، ولی زود به خودت میای

و این بار پایین تر میری در اقیانوس معنا و در راه رسیدن به عمق .

گریزی نیست جز مطالعه ی محتوای موجود که توسط بقیه تولید شده .

.

.

___ معنا برای زندگی کردن توی دنیای پوچ و بی معنایی کافیه ؟

امروز فکر میکنم فرانکل رو هم که روزی خیلی قبولش داشتم میشه به چالش کشید ..

.

.

+++ همه رو میشه به چالش کشید ،

شاید معنا یه کلید واژه باشه و برای هر فرد با افراد دیگه متفاوت باشه .

.

.

___ میشه گفت راهِ گریز ؟

.

.

+++ شاید .

راه رهایی از پوچی ، راه رسیدن به تعالی

.

.

___ شاید هم توجیه رنج ها !

.

.

+++ تو کیلومترها جلوتری از خیلیا ، این باور منه .

با سختی هایی که کشیدی در سطحی قرار گرفتی که شاید آدم های انگشت شماری در اون سطح در کنارتن .

.

.

___ من امشب برای نادانی و بی سوادی خودم گریه کردم …

.

.

+++ به قول بوعلی سینا : تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم

هرچی عمیق تر میشی قطعاً میبینی که قطره ای از این اقیانوس معرفت رو هم درک نکردی ،

مثل زمانی که روی زمینی و فکر می کنی چه عظمتیه این کره ی خاکی،

ولی وقتی به آسمون میری یا مستندی مثل COSMOS رو میبینی ، میفهمی زمین ذره ای ناچیزه و

احساس پوچی می کنی .

.

.

پی نوشت : اون موجود داخل تصویر ، منم !

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
هر انسانی که نمی توانم دوستش بدارم ..
نوشته بعدی
آن منِ دیگرم …

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

آرام بگیر امشب ، ما هردو پُر از...

22 اسفند 1396

خانه ی فرهنگ و هنر “واژه”

15 بهمن 1395

وقتی دونده بودم

7 اسفند 1396

همزاد

17 آذر 1399

هیچ نظر درست و غلطی وجود ندارد.

11 اسفند 1395

چگونه می توان تمرکز را کسب و آن...

12 شهریور 1396

جهنم ما دیگران‌اند…

15 مهر 1399

فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی

21 فروردین 1402

حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.

24 اسفند 1401

فاکتورهای شانس

19 بهمن 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.