پیش نوشت : این پست در ادامه ی مطلبی ست که پیش از این نوشتم.
میتوانید از لینک زیر مطالعه کنید:
دنیا و آدم ها از هم جدا نیستند؛ همانگونه که دنیای بی آدم محال است، ساده اندیشی ست اگر اصل را بر وجود آدمی بی دنیا قرار دهیم.
این دو، دائما در برهمکُنشی مستمر به سر می برند.
واقعیات عینی اجتماعی هم بطور تصادفی بوجود نیامده اند و تصادفی هم دگرگون نمی شوند. آدمیان آن را ساخته اند و دگرگون کردنش فقط از عهده ی خودشان بر می آید.
کسانی که دنبال ایجاد تغییرند مادامیکه به خود باور نداشته باشند و به آموزش های جهت داری که از بالا به آنان تحمیل شده تکیه کنند و گمان کنند نهایتاً دست های قدرتمندی در رده های بالا وجود دارند که تصمیم گیری و انتخاب به عهده ی آنان است و خود از عهده ی کاری بر نمی آیند و از یاد گرفتن و انتخابِ اینکه چه چیزی یاد بگیرند عاجزند و باور دارند قشری ضعیف و نامولدند؛ هیچ گاه قادر نخواهند بود در این سیستم آموزشی که از ریشه خراب و ناکارامد است، تغییری ایجاد کنند.
سلطه گران نیز همین را می خواهند؛ منفعتشان در این است که تو به عنوان یک انسان مسیر کمال را طی نکنی؛ اگر جز این باشد به آموزش های اجباری شان تن نخواهی داد و آنها احساس میکنند دیگر مالک روح و تن و اندیشه ی تو نیستند که این برایشان بسیار گران تمام خواهد شد.
یادمان رفته این “خود کم بینی” را در همین آموزش ها به خوردِ روح آدم ها داده اند. وقتی مردم نسبت به وضعیت خود آگاه نیستند در منجلابی که بوسیله ی یک سری آموزش های قراردادی به عمق جانشان رفته، دست و پا خواهند زد.
✅ مردم را باید از نظر فکری و عملی توأمان، نسبت به وضعیتشان هشیار کرد؛ به طوریکه خودشان بخواهند در سرنوشتشان دخالت کنند و خود را از هرچه آنها را مطیع و اسیر کرده، آزاد کنند.
✅ آدمیان باید به ضرورت این آزادسازی آگاه شوند و از این وابستگیِ بیمارگونه به سلطه گر رها شوند.
✅ زمانی این هشیاری، نتیجه بخش است که هرکس به سهم خود بطور نقادانه در وضعیت موجود مداخله کند و به این رهایی اعتقاد واقعی و قلبی پیدا کند چرا که اگر جز این باشد تعهدی “کارپذیر” ایجاد میشود و نه “کارساز”.
و در سطحی دیگر منتظر دیکته شدن امورات زندگی شان از بالادستی ها خواهند ماند.
?فروم در کتاب “قلب انسان” می گوید:
“آزادی،آفریدن و ساختن، مستلزم آن است که فرد، فعال و مسئول باشد. کافی نیست که آدمیان برده نباشند. اگر شرایط اجتماعی، وجود آدم های ماشینی را موجب شود؛ نتیجه نه عشق به زندگی، که عشق به مرگ خواهد بود.”
زمانی آدم ها آسیب دیدند که شأن و منزلتشان نه به عنوانِ یک انسان بلکه در حد اشیاء و ابزار پایین آورده شد و نمیتوان نقش آموزش و نظام آموزشی را در این بین، بی تأثیر خواند!