قبلا هم گفتم که منبع توجه ما محدوده و هرچیزی که داخل این ظرف توجه بریزیم فضا رو برای موضوعات دیگه محدود میکنه.
داشتم فکر میکردم جاهایی که این توجه رو دارم خرج میکنم ارزشش رو داره؟
آیا دستاوردی که به دست میارم اونقدر مفید هست که دارم در ازاش از مهمترین داراییهام- وقت و توجهم- هزینه میکنم؟
شاید دقیق شدن روی خودم و رفتارهام در وهله اول کمی ترسناک به نظر برسه، ولی مثل ذات حقایق، اولش شاید من رو با تصویر هولناکی مواجه کنه ولی بعدش دست کم، میدونم کجا ایستادم و به خودم و روح و ذهنم کمتر بدهکار میشم.
نشستم با خودم فکر کردم یک روز معمول، از صبح تا شب رو چه جوری میگذرونم؟
اینجوری میتونم بفهمم، توجهم بین چه منابعی داره تقسیم میشه.
(چیزهایی که در ادامه نوشتم، یک نمونه از برنامهی این روزهامه و نکته مفیدی نداره. بیشتر برای خودم نوشتم تا بتونم باگها و نقصهاشو دربیارم و همینطور تعهدی مجدد برای خودم ایجاد کنم.)
اینروزها فعلا روتین قرنطینهم اینجوریه که برخلاف همیشه که ۱۰:۳۰ شب میخوابیدم و ۲:۳۰ بامداد، روزمو شروع میکردم ۴ صبح میخوابم و حداکثر ۸ دیگه بیدار و هشیارم.
اپهای ارتباطی گوشیم رو تنظیم کردم که از ساعت ۶عصر فعال بشه (مگر دوسه نفر که همیشه باز هستند).
اینجوری در طول روز، معمولا نوتیفیکیشنی ندارم و حواسپرتی برام ایجاد نمیشه. ولی چندتا مشکل وجود داره.
من خیلی از کارهام رو با گوشی انجام میدم(خصوصا زمانی که به لپتاپ دسترسی ندارم) و این خودش بارها باعث قطع شدن توجهم شده در حین کاری.
مثلا داشتم اسپانیایی میخوندم، وسطش یک مقاله انگلیسی که بوکمارک کرده بودم رو سر میزدم. باز دوباره برمیگشتم روی زبان. چون زبان وقتی سخت میشه، خستهم میکنه، ناخوداگاه دستم میره روی مقالات دیگه که ذهنم استراحت کنه و این یعنی همزمان دارم مغزم رو از اطلاعات دیگهای هم پر میکنم و ممکنه اون زبان خوندنم هم چندان با کیفیت نباشه و عمیق نشه.
خلاصه ۸ که بیدار میشم چند دقیقه ورزش میکنم (با اپ نایک توی گوشیم!)، یه کمی با فیدو قدم میزنم و میام کارمو شروع میکنم.
صبح رو با خوندن و نوشتن مقالات تخصصی شروع میکنم،(به پروژههام مربوط میشه و دوران پساکرونا!) این در حالت کاملا متمرکز، حداقل سه ساعت از زمانمو به خودش اختصاص میده،
بعدش مطالعه عمومی دارم(معمولا در فضای وب) و کوچ مینویسم. (در بهترین حالت، تا بعدازظهر درگیرشم) ناهار هم نمیخورم. تقریبا هیچوقت.
وقتی از کوچ رها شدم، زبان میخونم. انگلیسی و اسپانیایی. (ممکنه برای خیلیا سوال باشه چرا اسپانیایی؟ جواب پیچیدهای ندارم، دوسش دارم. سوال بعدی ممکنه الان پیش بیاد که بین اینهمه کاری که داری الان اسپانیایی اولویته؟ میگم بله! چیزایی که دوست دارم بهم انرژی میده بتونم کارای دیگهم رو هم باکیفیتتر انجام بدم.)
بعد از زبان یه تایم قدم زدن با فیدو دارم و همچنان کار اضافهای با گوشیم نمیکنم (مگر نوتیفیکیشن خاصی از اون دو سه نفر داشته باشم که اینجا وقتشه جواب بدم و یا ببینم)
دیگه حدود ساعت ۴ تا ۵ بعدازظهره و یه تایم چنددقیقهای کوتاه مجدد ورزش میکنم و میرم سراغ درست کردن چیزی که توی تایم عصرانه میخورم ولی حکم ناهار و شام رو برام داره.
خب ۶ میشه و اجازه استفاده از اپها و سوشالها رو دارم و کارای مهمم تموم شده.
یک تایم کوتاهی جواب مسیجهام رو میدم و سری به چندتا پیجی که دنبال میکنم میزنم و شاید یکی دو پاراگراف از مطالب قدیمی وبلاگم رو هم به اشتراک بگذارم و میام بیرون که مبادا از سرخستگی، برم توی اکسپلورر و یا جاهای دیگه گشت بزنم. (قبلا انقدر مسلط نبودم و اگر خسته یا عصبی بودم احتمالا شبکههای اجتماعیم رو به خوبی مدیریت نمیکردم ولی الان گاهی کامل حذفش میکنم و گاهی چند دقیقه کوتاه در حالیکه مسیرمو میدونم میرم و برمیگردم!)
۵۰درصد چیزایی هم که میبینم حیوانات و طبیعته. ( در چنین مواقعی نیاز به احیای توجه دارم و این تصاویر، این کمک رو بهم میکنه، و حس میکنم خودم توی دل طبیعتم و حس تازگی بهم دست میده).
توی ۵۰ درصد باقیمانده هم سهم اخبار تقریبا صفره. چون معتقدم خبر به خودی خود چیز مفیدی نداره و اگه قراره هشداری باشه مثل همین کرونا ویروس، من از اطرافیان معتمدم میفهمم که همینطور هم شد و البته بازهم در موردش مطالعه کردم و هرچی نیاز بود بدونم به دست آوردم و حتی به اشتراک گذاشتم.
بعد اینکه کوچ رو وقتی مینویسم ساعت انتشار براش قرار میدم. بین ۸ تا ۱۰ شب معمولا. وقتی منتشر شد شروع میکنم کامنتهای روز قبلم رو جواب میدم. و یکی از پستهای سوسیومایند رو بازنویسی میکنم (نیاز به ویرایش جدی داره برای بهتر شدنش که چند روزیه شروع کردم).
بعدش معمولا چند دقیقه فیلم میبینم (برای زبان و استراحت ذهنم) و ساعت ۱۱ هرشب، نیم ساعت مدیتیشن دارم.
مدتیه شروع کردم و نمیتونم بگم چقدر اوایلش برام گریهآور بود! ذهن من مصداق چموشترین میمون قرن بود که انقدر توی اون نیمساعت خرابکاری میکرد که اشکمو درمیاورد، تا امروز هم همیشه سه دقیقه زودتر از تموم شدنش، چشمام باز میشه! ولی بهتر شدم. آرومم کرده و نیازم رو به مسکنهای مقطعی مثل استفاده بیمارگونه از گوشی (ولو اینکه فکر کنم دارم کار مفیدی میکنم و خودمو توجیه کنم) کم کرده.
بعد از مدیتیشن یکم با دوستانم حرف میزنم و مابقی فیلم رو میبینم و کتاب میخونم و مدتیه نمیفهمم چطور خوابم میبره روی کتاب! (این برای من با این ذهن شلوغ، اوج خوشبختیه)
الان که برگشتم و به چیزایی که نوشتم نگاه کردم، دیدم رسیدن به این پروسه چقدر سخت بوده برام و الان چقدر دارم راحت ازش حرف میزنم.
جز اون قسمت اسپانیایی خوندن و وسطش مقاله انگلیسی خوندن، توی مابقی برنامه گویا، تمرکز و توجهم رو دارم حساب شده مصرف میکنم.
چقدر حس خوبی دارم الان. که میزان هرزگردی توی وب و شبکههای اجتماعی برام تقریبا به صفر رسیده. (هرچند ذات این فضاها خودش عدم تمرکز و حواسپرتیه)؛
ولی خوشحالم از اینکه می دونم توی دنیای حقیقی و دیجیتال، وقتم رو دارم صرف خوندن چه محتواهایی میکنم.
به هرحال ما توی همهچیز، و ۲۴ ساعت شبانهروز به طور کامل، حق انتخاب نداریم.
اینها هم بخاطر قرنطینه بودنه. اگرچه من همیشه چنین فضایی رو ایجاد میکنم ولی برای عموم آدمها توی زندگی نرمال و بیرون رفتنها و تعاملات، مسلما بخش زیادی از این توجه، حتی ناخواسته خرج میشه.
ولی اگه دقت کنیم توی اون اتفاقاتی که نقش انتخاب و تصمیمگیری ما توش پررنگه، میتونیم با همین اختیارحداقلی، بازی قشنگی داشته باشیم!
و توجهمون رو جایی معامله کنیم که ارزشش رو داشته باشه.
مهمتر اینکه توی هر انتخابی، بلندمدت رو سعی کنیم ببینیم. این چیزیه که تلاش میکنم همیشه گوشه ذهنم داشته باشم.
شما هم اگه دوست داشتید برای من از برنامتون و اینکه توجهتون رو کجاها تقسیم میکنید بگید.
منبع تصویر: (+)
۲۶ نظر
من یکسره گوشی دسته و کار خاص و مفیدی انجام نمی دم اصلا نمیفهمم روز چطور شروع میشه چطور تمام میشه شماره چشمم وحشتناک بالا رفته
پس عمده توجهت رو داری صرف گوشی و احتمالا حواسپرتیهاش میکنی. نمیشه گفت کاری نمیکنی.
میشه گفت دستاورد مفیدی نداری.
علاقه مندیهای زیادی دارم که قیل و قال دنیای پیش از کرونا فراغتی برام نمیذاشت که با خیال راحت بهشون بپردازم و اینروزا حریصانه تک تکشون رو انجام میدم و لذت میبرم.بیشترین توجه و تمرکز من اینروزا حول خودشناسی میگذره. از مرور چارت تولد و خوندن مطالب مرتبط تا گوش کردن پادکستهایی که بهم کمک میکنه بهتر خودمو بشناسم.در حاشیه ی این مهم،خواب کافی و آرامش بی نهایت دارم.آشپزی،روتین های شخصی،فیلم و موسیقی هم جزء لاینفک زندگیم بوده و هست.
و اما در مورد شبکه های اجتماعی، با وجود تمام مزایایی که دارن بنظرم هر روز کاربران رو مجبور میکنن سایز سطل زبانه ی وجودشون رو بزرگتر کنن تا حجم بی نهایت خزعبلات رو داخلش جا بدن.از عکسهای کنارساحل با هشتگ در خانه بمانیم تا اسکرین شات پیام تبریک عید عشاق😐
چه برنامههای هیجانانگیز و خوبی:)
راجع به شبکههای اجتماعی هم بهترین تعبیر رو به کار بردی به عقیده من.
مغز ما شده بستری برای دریافت زبالههای محتوایی.
برنامه ی من یکم عجیبه
تو طول روز تنها کار مفیدم آشپزی و لذت بردن از اونه
و بقیش رو صرف فضای مجازی میکنم
اما از ساعت ۱۲ شب کار های مفیدم شروع میشه اول از همه یک ساعت توی خونه ورزش میکنم و بعدش
میشینم اموزش های افتر افکت میبینم
اموزش که تموم میام سر میزنم به کوچ چون مطالبش برام جالبه
بعد از اون کتاب میخونم و بعد طلوع افتاب میشینم مقاله برای خودم مینویسم(هر هفته یه موضوعی انتخاب میکنم و تو طول هفته درباره اون مینویسم)
.حدود ساعت ۱۲ ظهر میخوابم و ساعت چهار بیدار میشم
(البته این برنامه برای دوران قرنطینست)
.برنامهی هرکسی به تناسب تواناییهای فیزیکی و ذهنیشه. نمیشه گفت عجیبه وقتی برای شما جواب داده
فقط یک سوال برام پیش اومد. گفتی وقت زیادی صرف سوشال مدیا میکنی.
آیا تمرکز و توان کافی برای رسیدن به برنامههای دیگه برای شما باقی میذاره؟
چون همونجور که گفتم منبع توجه ما محدوده و همهچیز رو نمیشه درش جا داد.
راجع به کوچ هم باعث افتخار منه محمد عزیز.
:)اگر مقالاتت رو جایی منتشر میکنی خیلی خوشحال میشم بخونمشون.
در حالت عادی ذهن توانایی پردازش این همه اطلاعات رو نداره برای همینه من چند سالیه با قهوه و کافئینش سعی میکنم بیشتر از مغزم کار بکشم اما خب باید تلاش کنم که قسمت سوشال مدیا رو کم کنم
مقالاتم رو فعلا فقط برای خودم مینویسم تا هر وقت به این نتیجه رسیدم که اطلاعات مفیدی توی اونها هست وبلاگ خودم رو راه اندازی کنم
منم خوشحال میشم روزی نظراتت رو درباره نوشته هام بخونم
.امیدوارم دچار کمالگرایی نشی و زودتر بتونم بخونمت
منتظر لینک وبلاگت میمونم 🙂
چقدر خوب و مفید بود برنامه ت . بهت تبریک میگم و امیدوارم پایدار باشه و همیشه از لحظاتت لذت ببری.
بنظر من نکته ای که خیلی مهمه برای برنامه ریزی و استفاده از زمانمون اینه که خودمون رو خوب بشناسیم. و بدونیم چه مواقعی بدنمون به اب و غذا و استراحت نیاز داره و چه مواقعی همین موارد کاذب هست و باعث میشه فرار کنیم.
من زمان زیادی هست که برنامه طولانی مدت دارم و همیشه درصد بالایی از اون رو انجام میدادم، اما برنامه روزانه رو هیچوقت نمیتونستم انجام بدم. تا اینکه این اواخر خیلی روی خودم زوم کردم و تقریبا قلق خودم رو فهمیدم و مشکلاتم و علاقه مندی هام رو کامل بهش پی بردم.
و همین داستان باعث شد برنامه بریزم و این برنامه ریزی من بطور اتفاقی همزمان شد با کرونا و قرنطینه. که جدا از تعارفات و حس بد بیماری، من بخاطر داشتن فضای تنهایی و زمان کافی بسیار خوشحال شدم و باعث شد بهتر استفاده کنم.
این روزها ورزش در خانه،کتاب خوندن، مطالعه برای شغلم انجام دادن کارهای عقب افتاده دیدن فیلم های مورد علاقه م جزو برنامه های ثابت هرروزه م هست.
و انجام چالش خوردن شش لیوان آب و چالش قطع نکردن ورزشم چیزیه که بشدت روش زوم کردم.
و اما سوشال. خودت میدونی سوشال از مشکلات اصلی من هست اما انصافا خیلی استفاده م مفیدتر و کمتر شده. اما میدونم خیلی مونده که حذف بشه. اما استپ استپ سعی میکنم بذارمش کنار که فیلم یاد هندوستون نکنه و یهو کل برنامه م خراب نشه 😁
ممنونم ملیحه. منم امیدوارم که با وجود چالشها و نوسانات روحی، همچنان به برنامهای که دوست دارم متعهد بمونم.
نکته خوبی رو بهش اشاره کردی راجع به برنامه که امیدوارم هرکسی حواسش بهش باشه. «خودشناسی». هر برنامهای باید با توجه به قابلیتهای فردی و به دور از هیجانزدگی و الگوبرداری غیرمفید انجام بشه.
این که در کنار برنامت، میکرواکشنهایی قرار میدی که بهشون متعهد بشی خیلی خوبه.
و من منتظر خبرای خوبت در آیندهای نزدیک هستم:)
ز اینکه میدونم خیلی زمان های هدر رفته دارم، شهامت نوشتن کارهای روزانه ام رو ندارم .
بین ساعت ۳ تا ۸ صبح خوابم.معمولا صبحانه و ناهارم یکی میشه. اپ ورزش دارم ولی مرتب انجامش نمیدم.خیلی کارای دیگه هست که طبق برنامه انجام ندادم. صبح ها برای کار گردشگری مطالعه میکنم و یوتیوب رو زیر و رو میکنم.بعدازظهر تا شب معمولا یک فیلم سینمایی.با هدف تمرین زبان انگلیسی میبینم.کتاب گردشگری انگلیسی میخونم. آشپزی یا برای شام یا شیرینی .خوندن یه فصل کتاب غیر انگلیسی که در حال حاضر جز از کل در حال خوندنه.و اما فضای مجازی . شاید به قول خیلی هااا همیشه آنلاینم ولی تعداد خاصی رو باهاشون ارتباط برقرار میکنم و همون تعداد خاص هر زمانی که پیام بدهند سین میکنم و جواب میدم.خیلی تلاش کردم این کار رو مدیریت کنم ولی در این حد تلاشم نتیجه داده که فقط،جواب بدم و دیگه توو فضای مجازی غوطه ور نشم. راستی مثال زبان اسپانیایی خیلی خوب بود .دومین زبانی که در نظر دارم یاد بگیرم اسپانیاییه ولی شروعش نکردم چون فکر میکنم زبان انگلیسی همچنان کااار داره. فکر کنم نظر من از کل مقاله طولانی تر شد. همین گویای بخشی از واقعیت پرداختن من به کارها در طول روز هست.
نسیم مرسی که برنامتو برام نوشتی.
فقط یک موضوعی که نمیدونم درست متوجه شدم یا نه اینه که حجم فعالیتهایی که با مدیا داری رو به نسبت فعالیتهای دیگه زیاد دیدم.
یوتوب
شبکههای اجتماعی
فیلم
راجع به سوشال مدیا گفتی محدوده.
فیلم رو هم هدفش رو گفتی.
ولی یوتوب چی؟ باعث نمیشه بعد از دیدن یکی دو فیلمی که هدفمند رفتی سراغش، جاهای دیگه هم سر بزنی و یهو به خودت بیای ببینی چندساعته از کنارش تکون نخوردی؟
کتاب خیلی خوبیه جزء از کل 🙂 ولی من خودم شخصا اگه توی برنامهم سهم سوشال مدیا و فیلم بیشتر باشه یا اول وقتم باشه، بقیه رو با بیحوصلگی انجام میدم یا حذف میکنم.
چون مغزم خسته میشه. برای تو اینجوری نیست؟
موافقم باهات شهلا جان.زمان زیادی با مدیا سر میکنم. ولی با توجه به حرفه ام که کلا به بیرون از خونه مرتبط بود الان واقعا برنامه ام بهم ریخته . و دسترسی به کتاب ندارم مجبورم پی دی اف تهیه کنم.
یا اینکه قبلا برای سفر به نقاط دیگه و آشنایی با اون اماکن با تورلیدرهای همکار. حضوری مینشستیم و اطلاعات میگرفتیم الان از طریق یوتیوب و یا لایوها این کار انجام میشه.
و جالبه بدونی اعضای مجمع صنفی توصیه کردند که رویدادهای انلاین برگزار کنیم که من هنوز هیچ ایده ای ندارم و ممکنه با این کار بقیه زمانم هم صرف سوشال مدیا بشه
اما درمورد اینکه گفتی ناخودآگاه زمانم صرف جستجوهای بیشتر میشه .اینو خیلی مدیریت کردم . و اصلا این اتفاق نمی افته .که به خودم بیام ببینم زمانی رو صرف چرخیدن توی یوتیوب یا … اضافه تر از چیزی که مد نظر م بوده ، هدر دارم .
اما در کل دوست دارم منابع مربوط به برنامه هامو از مدیا دور کنم
خوشحالم که میتونی به خوبی مدیریت کنی اون کنجکاوی جستجوگری غیرمفید رو.
ولی در کل، چون کارت با طبیعت و قشنگیاشه، ناخوداگاه، حتی با دیدن تصاویر تورهای طبیعتگردی هم، توجهت رو میتونی تا حد زیادی احیا کنی که این خیلی خوبه.
چه کیفی داره انقدر اکتیو بودن ؛) واقعا استفاده فوقالعادهای داری از روزهات میبری و خوشحالم که مدیتیشن رو هم شروع کردی منم شروعش کردم یکی دوروزه من این روزا وقت گذاشتم بیشتر آموزش ببینم و کورس ویدیویی بگذرونم ولی خب از تو چه پنهون که وقت تلف شده زیاد دارم، اگرچه دیتاکس هام دارن بهم کمک میکنن ۶ روز هیچ سری به اینستا نزدم دیروز یه چک کردم دوتا استوری گذاشتم پاک کردم، یکی دوروز تلگرامو پاک کرده بودم و…و خب این واقعا به آرامشم کمک میکنه
مدیتیشن رو دارم بهش علاقمند میشم هرچند هربار واسه شروعش دردسر و کلنجار ذهنی دارم!
دیتاکس هم خوبه اگه بهش پایبند باشی و دچار سوگیری مطلوبیت اجتماعی نشی
من تو مدیریت زمان عالی هستم ولی فقط زمانی که کلی کار روی سرم ریخته باشه در غیر اینصورت میشم استاد زمان تلف کردن :))
الانم تو این دوران قرنطینه حسابی دارم طلای زندگیمو ذوب میکنم
پس احتمالا باید کلی مشغولیت برات ایجاد کنم :))
عالییی بود چندبار خوندم :))
اتفاقا این روزها درگیر ساخت یه چنین چیزی هستم، اینستاگرام رو پاک کردم، و وقتی این نوشته رو دیدم خوشحال شدم #نشانه
مدیتیشن جزو سختترین کارهای زندگیمه، از این پنج دقیقههای بدون موسیقی رو بزور میتونم برم!
یه ویژگی بد یا شاید خوب دارم باید طبق ساختاری که میچینم پیش برم یعنی اگه برنامه و ساختار قبلی نباشه اون روز رو کاری نمیکنم!
(معمولا اینقدر کار برای انجام دارم _ اجباری نه _ که نمیدونم کدوم رو انجام بدم و کل روز شاید صرف وقت انتخاب بشه)
و ساختار نیازمند یه ساعت خواب و بیدار نسبتا مشخصی هست به سختی ساختار قشنگی ساخته بودم که حتی ساعات افت و اوجگیری دوبارهای که دنیل پینک تو کتاب when گفته بود رو طبق تسکهای سبک و سنگین چیده بودم.
اما بابت شروع دانشگاه ماجراجویی تهران رو شروع کردم، طوری همه چیز بهم ریخت که فارغ از خراب شدن ساختار، نوع رفتار و واکنشم به چیزها عوض شد و هر باری که میخواستم شروع کنم نه تمرکزی بود، نه توان، نه روتین (کلا سیمکشی مغز بهم ریخت در طول یک سال)
این روزها بابت کرونا و توانایی ساخت انزوای دوباره، وضعیت بهتر شده و انگار یه جسم و ذهن بهم دادن که هر روز یه تم داره بعضی روزها ۲ ظهر میخوابه، بعضی روزها ۱۱ شب بیدار میشه، انا یه دفترجهی راهنمای قبلی هست که یسری چیزا ازش میدونم و باید یه سیستم عامل براش نصب کنم.
دو روزی هست صبحها بیدار میشم و یه ساعت اول صبح روتین هست، بعد بسته به توان ذهنی و چشمی! (خشکی چشم) ۴ الی ۶ ساعت اندروید کار میکنم، ۲ ساعت متمم میخونم، ۱ ساعت کتاب و بیشتر روزها ورزش هم هست، کارهارو دوباره طبق پومودورو تست گرفتم بهتر جواب میده.
در کل مدتیه _ یک سال _ که هر چند وقت روزهام خیلی متفاوت میشه بابت خواب، پروژه، دانشگاه، مسائل دیگه و ایجاد تعادل بین کارها بعضی وقتا شبیه عذاب میشه ولی خوش میگذره یچیز شبیه آتیش روشن کردن وسط دریا هست برام :)))
من فکر کنم به زودی به یه کشف خارقالعادهای دست پیدا کنم با این نشونه بازیهای با تو :))
خیلی خوبه که ساختارمند جلو میری و با چیزهایی که نوشتی نگرانی ندارم بابت چالش و بحرانهای مسیرت. چون دائما داری خودت رو تطبیق میدی و این رو قبلا هم گفتم، هوشمندی تو رو می رسونه.
چون بالاخره بهینهترین راه رو پیدا میکنی مستقل از تمام بهمریختگیها. این ویژگی رو من هم دارم. گاهی فکر میکردم چقدر کرگدنم واقعا!
ولی خب «خوش میگذره».
سلام بنظرم خیلی به خودت سخت می گیرید .واقعا زندگی ارزش اینهمه سخت گیری به خود و در چارچوب بودن را بنظرم ندارد.کمی آزاد و رها باش البته منظورم این نیست که به اهداف و علاقه هات فکر نکن و تلاش نکن .بلکه منظورم این هست خارج از این چارچوپ سخت ارتشی نیز می توان ریلکس و آرام به و امورات رسیدگی کرد.
البته ای کاش کمی هم از برنامه کاری و درآمدی خودت گفته بودی.آخه تقریبا ۷۰ درصد زمان را غم معاش و تلاش کسب نان و درآمد بیشتر را شامل می شود.
من تقریبا هر روز ۳ ساعت فیکس چشمم به بازار بورس هست و البته در کنارش به شغل اصلی دیگری هم می رسم
بعداز ظهر هم که کنار خانواده و بازی با بچه و اگر مجالی یافت شود سرکی به داخل شبکه های اجتماعی و همین
هر ساعتی که چشمانم گرم شود می خوابم و هر لحظه که اراده کنم شناور در برنامه های ثابت می شوم.
با درود فراوان
سلام محمد عزیز
اتفاقا من خیلی رهام! رهایی من در انجام فعالیتهاییه که عاشقانه دوسشون دارم و باهاشون فلو شدن رو تجربه میکنم.
شاید نوشتن بخشی از این برنامه، از نگاه بیرونی، سخت و ارتشگونه به نظر برسه ولی برای من اینجوری نیست.
راجع به درآمد و معاش هم در پستی مجزا حتما مینویسم. و اون بخش بازی با بچه رو بینهایت لذت بردم حتی از خوندنش.
🙂
عرض ادب، خیلی جالب بود برنامه تون. من خیلی وقته که تلاش میکنم کمتر از سوشال مدیا استفاده کنم، کمتر شده ولی نمیشه اون چیزی که میخوام !! میشه یکم بگی که چجوری شروع کردی و چیکارا کردی؟
و راجع به خواب هم بگو لطفا، ۴ ساعت میخوابی تو شبانه روز؟ مگه میشه؟؟
مرسی 🙂
سلام رضا عزیز.
راجع به سوشال مدیا، من وقت روزم رو معمولا بهش اختصاص نمیدم.
چند دقیقه توی تایم شب و بعد از تموم شدن تموم کارهای اصلیم بهش اختصاص میدم.
قبلا اینجوری بود که اپ رو پاک میکردم
بعد از دو هفته اگر خبری و یا حرفی با دوستانم داشتم نصب میکردم و یه اطلاع کوچیکی از فعالیتهام میدادم و میرفتم مجدد.
الان اینجوریه که باز هم خلق محتوایی براش ندارم، بخش کوچیکی از حرفای دو وبلاگم رو اونجاها توزیع میکنم.
یعنی به ذهنم یاد دادم اولویت سایته. ولاغیر!
راجع به خواب هم راستش هرکسی باید به سیستم ذهنی و بدنیش نگاه کنه وگرنه شدنی نیست و از هم میپاشه!
ولی من الان ۷ ساله که ۴ساعت در شبانهروز میخوابم.
و از این شروع شد که تمایلم به مطالعه و یادگیری بشدت رفته بود بالا و تایم بیشتری بیدار بودم و بعد از یه مدت عادت شد و دیگه به حالت قبل برنگشت.
من الان هرساعتی از شبانهروز بخوابم، ۴ساعت بعدش بطور خودکار بیدارم. و بازدهی مغزمم بالاست. ولی جالبه بدونید اگه خوابم رو بعد از ۴ساعت ادامه بدم کسل و بداخلاق میشم!
سلام خانوم صفائی،
در مورد خودم باید بگم که به جای برنامه روزانه برنامه برای چند روز می ریزم. مثلا می دونم در ۳ یا ۴ روز آینده اولویتم اینه که چند تا عکس رو روش کار کنم و بفرستم جایی برای نمونه کار. در اون ۳ روز دیگه به چیزی فکر نمی کنم یا اگه بکنم هم می ذارم برا وقتی که این کارم تموم شد بهش رسیدگی کنم. به شخصه فقط می تونم روی یه موضوع تمرکز داشته باشم همیشه که این هم به نفعم بوده و هم بهم ضرر زده یه جاهایی.
حتی این گاهی وارد زندگی غیر تحصیلی و کاری هم می شه. مثلا وقتی با یکی از دوستای خوبم دچار مشکل شدم، تمام تایمم صرف فکر کردن و انرژی برای این می شد که چطوری بتونم مشکل به وجود اومده رو حل کنم و دوستیمون رو احیا کنم. دیگه برام مهم نبود کی بخوابم یا اینکه ورزش نمی کنم یا هر چیز دیگه. بعد که اون مشکل حل شه تازه می تونم به زوایای دیگه زندگیم رسیدگی کنم. الان هم درگیر یک سری پروژه های کوچیک هستم که همه ی ذهنم رو مشغول کرده و با خودم گفتم وقتی تموم شن تازه می رم سراغ سامان دادن به سبک زندگی.
البته این باعث شده هم خودم از انجام دادن کارها لذت بیشتری ببرم چون هرکاری رو که تموم می کنم حس می کنم یه چالش جدید منتظرمه و هم اینکه ذهنم خیلی خلوته. ولی این گاها باعث بی توجهی به بقیه ابعاد زندگیم هم می شه.
ممنونم سارا جان که برام نوشتی.
فکر میکنم این سبکی که شما داری، خیلی وقتا در انجام کارها باهاش به تجربه «فلو»شدن میرسی. که خب یکی از بهترین دستاوردهای زندگیه:)
من هم برنامه چندساله، چندماهه و چندروزه میریزم و با توجه به چشماندازی که تعیین میکنم برنامه روزانه مینویسم، بخاطر همین کاملا درک میکنم وقتی میگی یک کاری توی سه چهار روز ددلاینش تموم میشه. گاهی واسه پروژههایی که مشکلن یا استرس بهم میدن من چنین کاری میکنم. ولی اون بخشی که به هیچ کار دیگهای نمیتونی بپردازی حس میکنم ضررش بیشتر از منفعتش باشه، درسته که توجهت تقسیم نمیشه و این عالیه ولی گاهی نیازه که با شرایط محیط هماهنگی ایجاد کنیم برای بقا! ؛) 🌹