کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
نامه‌ها

برقص و زندگی کن ( چهارمین نامه به هامون)

25 اسفند 1396
برقص و زندگی کن ( چهارمین نامه به هامون)

هامون
لحظات بسیاری در زندگی وجود دارد که در میان جمع قرار می‌گیری و حواست جای دیگری‌ست.
کتاب می‌خوانی و پاراگراف‌ها بی‌محابا از جلوی چشمانت می‌گذرند.
می‌خوانی بی‌آنکه حتی واژه‌ای از آن را بخاطر سپرده باشی.
یا حتی حرف می‌زنی و به دیگران پاسخ می‌دهی بدون آنکه بدانی چه می‌گویی. انگار لبانت تکان می‌خورند و اصواتی غریب و حتی عادت‌وار به سمت آدم‌ها پرتاب می‌کنی تا بتوانی آن خلوت عجیب ذهنت را کمی بیشتر ادامه دهی.
هستی ولی نیستی.
حضوری داری ولی ابداً «وجود»‌ی در کار نیست.

وجود داشتن گاهی بهتر از حضور است آنجا که پای «عشق» و «تعهد قلبی» و «زندگی به معنای واقعی آن» وسط می‌آید. اینجاست که حتی اگر نباشی، در تمامی لحظات «حضور» داری.

ولی امیدوارم این را به تمام زندگی و روزمره‌ات تعمیم ندهی؛ چرا که ممکن است سا‌ل‌های زیادی را از تو برباید. گاهی باید یاد بگیری در لحظه باشی.
آدم‌های زیادی را می‌شناسم که به ظاهر در زندگی‌اند ولی جای دیگری حضور دارند. تمام فکر و ذکر و احساس و رویا و زندگیشان، با قوت هرچه تمام‌تر، جایی دورتر از آنجا که هستند، جریان دارد.

می‌خواهم بگویم، آنچه را دوست داری
آنچه را عاشقانه طلب میکنی
در آرزوی آنچه هستی
و رویای هرچه در سر داری
را هیچ‌کسی نمی‌تواند از تو بگیرد
این‌ها متعلق به توست، هرجا که باشی

ولی یاد بگیر اطرافت را تماشا کنی و لحظه را با تمام وجود زندگی کنی. نگذار «زمان» تو را محدود و در قفسِ اکنون زندانی‌ات کند.
تو رهایی.

برقص‌و زندگی کن تا عاشق‌تر شوی.
برقص و زندگی کن تا رویا را بهتر بفهمی
برقص و‌ زندگی کن تا قدر آنچه روزی آرزویت بود را بیشتر بدانی
برقص و زندگی کن تا تجربهٔ دنیای واقعی از تو یک آدم جسور در راه رسیدن به اهدافت بسازد.

کسی که شهامت زندگی نداشته باشد،
شایستهٔ رویا داشتن نیست.
رویای بی‌زندگی
مثل بردن بدون بازی ست
مثل عاشق بزدل است.

۲ نظر
10
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
نوشته بعدی
می دویدم … میان گندمزاری بی انتها

۲ نظر

سجاد سلیمانی ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۸ ق٫ظ

در تمام مدتی که متن را می‌خواندم، به یک مچ‌گیری ذهنی و عاطفی و کاری فکر میکردم.
اینکه دنیای اطراف ما ، به حضور قانع شده و انسانها به جسم راضی ، و چقدر این متن مچ‌گیری می‌کنه از ما که «بسه، یکی شو» .
دقیقاً چالشی که دیروز و دیشب درگیرش بودم و حالم بد بود ازش.
به نظرم باید جرات و جسارت نه گفتن برای یکی شدن را تمرین و اجرا کنیم.. همیشه، همه‌جا.

پاسخ
شهلا صفائی ۲۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۴ ق٫ظ

خوشحالم که این متن برات مفید بوده سجادجان 🙂

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

درباره خوشبختی ( سومین نامه به هامون)

16 مرداد 1396

بهار و گذر زمان ( پنجمین نامه به...

29 اسفند 1396

هامون

15 بهمن 1395

نقاط عطف زندگی‌ات را به یاد داشته باش...

15 تیر 1397

پرونده های نیمه باز ذهن ما

6 شهریور 1397

خیلی فاصله است بین زندگی کردن و توهم...

10 تیر 1397

معلم واقعی زندگی ما ( ششمین نامه به...

19 اردیبهشت 1397

و زندگی پیروز می‌شود…

23 فروردین 1399

آیا از انتخابت پشیمانی؟

4 بهمن 1397

قضاوت خوب، گاهی سمی تر از قضاوتی بد...

10 آذر 1398

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.