نوشته های گاه و بی گاه من
نامهٔ روبر دسنوس به یوکی _ ترجمه صالح نجفی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عشق من، رنجمان تابآوردنی نبود اگر نمیتوانستم آن را بیماریای گذرا و عاطفی انگارم. دیدار دوبارهمان زندگیمان را دستکم سی سال…
نوشته های گاه و بی گاه من
نامهٔ روبر دسنوس به یوکی _ ترجمه صالح نجفی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عشق من، رنجمان تابآوردنی نبود اگر نمیتوانستم آن را بیماریای گذرا و عاطفی انگارم. دیدار دوبارهمان زندگیمان را دستکم سی سال…
…سفرها قابلهی افکارند. مکانهای اندکی به اندازهی هواپیما، کشتی یا قطار در حال حرکت منشأ گفتگوهای درونی هستند. گویی همبستگی غریبی میان چیزی که مقابل چشممان قرار دارد و افکار…
یک ـ تلاش و تقلای زیادی لازم است برای در امان ماندن از یک فروپاشی عظیم روانی. آنقدر در خیال غرق شدهام که شبها خواب آرزوهایم را میبینم تا کابوسها…
یک ـ بعد از آسیب شدیدی که به کمرم وارد شد و قریب سه ماه زمینگیرم کرد امروز توانستم راه بروم، با هر قدم منتظر آن درد بدهیبت و موذیانهای…
رقصید پر زد، رمید از سر انگشت او پرید [سکه] گفتم: خط پروانهٔ مسین پرواز کرد چرخید، چرخید پرپر زنان چکید؛ کف جوی پر لُجن. تابید، سوخت فضا…
پیشنوشت: این نوشته برگرفته از کتاب «میان گذشته و آینده» از هانا آرنت است. قبل از خواندنش، بد نیست اگر مروری بر پست قبلی داشته باشید؛ «آزاد بودن، همان کنشگر…
صدای آواز زنی محزون از دور به گوش میرسد؛ غم و وحشتی سنگین به جانم میاندازد. بیقرار و پریشانم. دنبال صدا به این سو و آن سو گردن میکشم ولی…
به عابران نگاه میکنم؛ به دخترانی که روسری را دور گردنشان پیچانده و با غروری دلهرهآور گام برمیدارند. به آدمهای مصمم و امیدواری که منتظر ایستادهاند برای فریاد زدن. به…
Photo: Mortezakhosravi جخ امروز از مادر نزادهام نه عمرِ جهان بر من گذشته است. نزدیکترین خاطرهام خاطرهی قرنهاست. بارها به خونِمان کشیدند به یاد آر، و تنها دستآوردِ کشتار…
Melikasaeeda دیشب حین مطالعه، به پیماننامه حقوق کودک برخوردم. پیمانی تاریخی که سی و دوسال پیش-۲۹ آبانماه ۱۳۶۸- به امضای تمام رهبران جهان رسید و طی آن متعهد شدند…
اتفاقی که این سه هفته در خیابانهای ایران به راه افتاد و همچنان نیز ادامه دارد به من گویی جان تازهای بخشید. شاهد متولد شدن یک اتفاق و مفهوم تازه…
Photo:Mike Chai ایستادهام روی پل عابر پیاده و عبور و مرور ماشینها را تماشا میکنم. هربار که این بالا میآیم-گویی تنها پناه امن و نهانم باشد؛ از تمام هست و…
یک-برایش نوشتم: «تا حالا شده کسی با شنیدن آهنگ یار شیرین لیلا فروهر گریه کرده باشه؟» داشتم ورزش میکردم و پادکست گوش میدادم، برای دومین بار اپیزود «دیوانه است آنکه…
دو ساعتی میشود که حس میکنم بار سنگینی را از روی دوشم زمین گذاشتم. مادامی که درگیر رسم و رسومات و تشریفاتی-هرچقدر هم به آنها باور و اعتقادی نداشته باشی،…