چه فکر میکنی
که بادبان شکسته، زورق به گل نشستهایست زندگی
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده ، راه بستهایست زندگی
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب
در کبود درههای آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد میروی
چه ابرتیرهای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود
تو از هزارههای دور آمدی
در این درازنای خونفشان
به هرقدم نشان نقش پای توست
در این درشتنای دیو لاخ
زهر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشههای توست
چه تازیانهها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی که کوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه کن هنوز آن بلند دور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
چه فکر میکنی
جهان چو ابگینه شکستهایست
که سرو راست هم در او
شکسته مینماید
چنان نشسته کوه
در کمین این غروب تنگ
که راه
بسته مینمایدت
زمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش…
پینوشت: این شعر را از دفتر تاسیان هوشنگ ابتهاج انتخاب کردم که سه سال پیش، همینجا در کوچ معرفیاش کردم.
هفتههای گذشته هم از ابتهاج خواندیم:
۶ نظر
میدونم وقتی این پست رو نوشتی در چه شرایط دشواری قرار داشتی، و جدا از زیبایی شعر، همین کار و همین پست خودش یکی از الهام بخشترین اتفاقات این روزهاست…♥️
بماند به یادگار برایمان تا روزها و سالهای آتی…
ممنونم علیجان بابت اینهمه حس خوب و حمایتت در تمام روزهای دشوار??
ممنون بخاطر انتقال حس خوبت با شعر زیبا ??
«امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!»
یاد مصاحبه مسعود بهنود با استاد ابتهاج افتادم که از ایشون سوال کرده بود: راضی هستین از زندگی؟
سایه : فوق العاده! من این شانس رو پیدا کردم که یه چیز به اسم سمفونی نه بتهوون گوش کنم! این میز میتونه بگه سمفونی نه رو شنیدم؟ یا بگه آواز ابوعطای شجریان رو شنیدم؟ «در نظربازی ما بی خبران حیرانند» اون آواز باور نکردنیه!
« به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند، رونده باش»
من این مصاحبه رو دهها بار گوش دادم… چقدر دوستش دارم. ممنونم از این یادآوری??
[…] امید بار دیگر مهیای شعلهور شدن است و من به لحظهی فروکش […]