کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

دنیای غریب دیوانگان و تنهایان

۲۳ بهمن ۱۳۹۵
دنیای غریب دیوانگان و تنهایان

برخلاف تمام اوقاتی که سکوت،

تنها همدم لحظات زندگی من بوده است،

و اگر گفتگویی بوده، ساعت های خلوت شب،

در درونم اتفاق می افتاد،

با تو که صحبت می کردم “زمان” و “مکان”

اولین چیزهایی بودند که

مفهوم خود را به بی وقفه حرافی های من می باختند!

برای همین وقتی میخواهم برایت حرف بزنم،

نمیدانم این را قبلاً

در مکالمات درونی ام با تو داشته ام یا حرف جدیدی ست.

آدم ها وقتی از جنس هم اند، چه بخواهی چه نخواهی،

جزئی از وجود و هویت تو میشوند و مدل ذهنی شان را

حتی از نحوه ی نگاه و نفس کشیدنشان هم میفهمی؛

مگر اینکه با خودت توافق کرده باشی که وانمود کنی

باور کرده ای گاهی برایت نمایش بازی می کنند!

خیلی اعصاب خرد کن است نه؟! میدانم.

ولی خوبی هایی هم دارد

و آن لحظاتی ست که به خلوت و سکوت همدیگر احترام

گذاشته ایم و اجازه دادیم برخی مسائل را

در فضای بهتری هضم و گاهی حل کنیم.

.
از این ها گذشته، “نمیدانم برایت گفته بودم یا نه”!

.
شده در میان جمعی باشی و

باز هم بی حوصله باشی و دلتنگ؟

تا بحال به این فکر کرده ای که دلتنگی های ما

حتی در “حضور” معشوق هم درمانی ندارند؟

.
اینکه میگویند درد بی درمان،

شاید تعبیر دیگری از “دلتنگی” باشد.

دلتنگی هم مانند عشق باید دوطرفه باشد؟

گمان نمیکنم.

ما زمانی از چیزی که نمیدانم چیست،

جدا افتاده ایم و از آن پس،

مدام سرگردان بدنبال راهی برای یافتنش هستیم.

یافتن چیزی که خود هم نمیدانیم چیست!

یکجایی باید تمام شود تمامیت این

اضطراب ها و دردهایی که

به جان خود میریزیم و دم نمیزنیم.

ولی پایانش گمان نمیکنم مرزی به نام “مرگ” باشد.

هرچند گاهی وقتی پاسخی برای

پرسش های بی تکرار عدم ندارم،

ناچار به مرگ چنگ می اندازم و

بیهوده و دیوانه وار از آن تعبیری معجون وار

میسازم برای “رهایی”.

نمیدانم چگونه بگویم

ولی زندگی و هستی برای من،

تنهایی عمیقی بود،

که مرا به فراسوی زمان و مکان پرت میکرد.

جایی که درک تمام کائنات را هم از دست میدادم.

و تو مدام دست مرا میگرفتی و

به بودن هایی دروغ سنجاق میکردی.

بودن هایی که خودت بهتر از هردوی ما

میدانستی فریبی بیش نیست!

ولی نمیدانستی هستی ات به تنهایی

مرا از نیستی میترساند.

.
چه بازی وهم آوری شده این نزدیک و دور شدن ها.

.
راستی جنس “فاصله” از چیست؟

نکند این هم توهم دیگری ست؟

میان نگاه اشک آلودت بود که گفتم:

حتی “عشق” هم پاسخ نیست.

و هیچ چیز مرا از این وادی دردآلود واژه ها و

سوال های بی امان نمی رهاند.

و درد آنجا نفسم را می بُرد که می بینم،

هیچ چیز آدم ها را

ملزم به داشتن رفتاری انسانی و اخلاقی نمیکند،

مگر منفعتی در آن بیابند!

گویا اینروزها شعور هم به داد آدم ها نمیرسد.

ما به چه امید بستیم؟

خواستیم چه چیزی را تغییر دهیم و

کدام زندگی زیسته و نزیسته را

به دوستانمان هدیه دهیم؟

گمان نمیکنی زنده بودن خودش درد است

و ما تلاشی عبث داریم برای کاشتن بذر زندگی

در ذهن های خاموشی که اوج هنرشان،

این است که جلوی پایشان را ببینند؟

.

 

بیا رهسپار شویم در ورطه ی شگفت انگیز ناممکن ها.
آنجا که هرکه هست و هرچه هست از جنس من و توست.
جایی که عقل، خودش رخت برمیبندد و بی صدا دور میشود.
دنیای غریب دیوانگان و تنهایان.

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
برای لیلا_ فاصله ی میان دو احساس
نوشته بعدی
من از نزدیک بودن های دور می ترسم.

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

ما خیالِ یارِ خود را پیشِ خود بنشاندیم

۱۰ اسفند ۱۳۹۶

ما متمایز نیستیم

۲۶ خرداد ۱۳۹۵

درباره‌ی کووید۱۹ و جهان پساکرونا

۶ فروردین ۱۳۹۹

ما تربیت نشدیم.

۶ بهمن ۱۳۹۵

عقل و جنون

۳ بهمن ۱۳۹۸

خوشبختی همینجاست؛ روی شانه ی تو!

۲۵ خرداد ۱۳۹۶

آرام بگیر امشب ، ما هردو پُر از...

۲۲ اسفند ۱۳۹۶

درباره ی تغییر و بالا بردن استانداردها

۸ آبان ۱۳۹۸

همان احساسِ آشنای قدیمی

۲۴ دی ۱۳۹۵

نامه ای به آدم خوبه ماجرا

۱۷ آبان ۱۳۹۸

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کافه کتاب (۶۱)
  • گفتگوها (۲)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۴۷)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • همزاد
  • آسمان تو چه رنگ است امروز؟
  • پشت پرده ریاکاری – دن اریلی
  • آواز غم
  • Mindset (مدل ذهنی) – کارل دوئک
  • جهنم ما دیگران‌اند…
  • پارادوکس زمان – فیلیپ زیمباردو
  • کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است…
  • متفکر نقاد چه ویژگی هایی دارد؟ (۷)- اطمینان به عقل

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در در ستایش تنهایی
  • تفکر نقادانه و خلاقانه | کوچ - شهلا صفائی در استعداد ذاتی چقدر مهمه توی رشد ما آدما؟
  • هم‌سکوت در در ستایش تنهایی
  • پارسا در ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • سمیه در ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • ابی در ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • نسیم عرفان در ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • روانشناسی نفوذ - رابرت چالدینی | کوچ - شهلا صفائی در اثر هاله‌ای (Halo Effect)
  • اثر هاله‌ای (Halo Effect) | کوچ - شهلا صفائی در انواع سوگیری‌های شناختی
  • اثر هاله‌ای (Halo Effect) | کوچ - شهلا صفائی در خطای شناختی چیست و چگونه عمل می‌کند؟

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.