کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

در بابِ اهمیتِ آموزش (٣)

9 تیر 1396
در بابِ اهمیتِ آموزش (٣)

پیش نوشت: این پست، ادامه ی دو مطلبی ست که پیش از این راجع به آموزش نوشتم. اگر نخوانده اید، پیشنهادم این است اول آنها را بخوانید:

در بابِ اهمیت آموزش (١)

در بابِ اهمیت آموزش (٢) 

 

▪️▫️▪️

چیزی که عملاً در رابطه ی معلم و شاگرد رخ می دهد بجای “ایجاد هشیاری برای شناخت واقعیت”،
“بی جان کردن واقعیت” است.

وظیفه ی معلم، نقل کنندگی ست و شاگردان به ظرفی برای انباشتنِ محتویاتِ نقل های معلمان بدل شده اند.

محتویاتی که از واقعیت جدا شده اند و کلیت و یکپارچگی خود را از دست داده اند و تهی و پوچ اند و بیشتر به کلماتی خالی از معنا و مفهوم شبیه اند که کامل کننده ی حرافی های بی سر و ته باشند.

این محتویاتِ نقل شده دیگر قدرتِ “تغییر” و “دگرگون سازی” ندارند.

شاگرد بی آنکه دلیلش را بداند یک سری جملات را یادداشت می کند و حفظ می کند و بدون اینکه بپرسد و یا بداند چرا ٢ضربدر ٢ ، ۴ میشود و این چه معنایی دارد؛به مخزنی بی خاصیت برای معلم بدل میشود.

فردی که روز به روز از مفهوم واقعی “انسان” دور می شود و به یک ماشین با کلیه ی رفتارهای ماشینی تبدیل میشود.

تعریف معلم و شاگرد در رابطه با همین ظرف یا مخزن شکل می گیرد.

معلمی بهتر است که بتواند این مخزن ها را بیشتر و کاملتر انباشته کند.

و شاگردی خوب است که بدون مقاومت و با فروتنی اجازه دهد که پرش کنند!

امروز فکر میکنم چقدر در رابطه با برخی تعاریف در اشتباه بودم.
شاگردانِ تنبل و بی خاصیت و دیوانه ی آن دوران؛ شاید نه تنبل بودند و نه بی خاصیت و نه دیوانه؛

فقط عصیانگرانی بودند که از اندیشه و ظرفشان محافظت میکردند و در مقابلِ انباشته شدن و سرریز شدن توسطِ محتواهای بی ارزش مقاومت می کردند.

و امروز می بینم که چقدر از شاگرد اول ها و هرآنچه که “خوب” و “بهترین” تعریف میشد؛ جلوترند و موفق تر.
چون قدرت “آفرینش” و “خلقِ” هرآنچه میخواهند را از خود نگرفتند و به هیچ نفروختند!

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
در بابِ اهمیت آموزش (٢)
نوشته بعدی
در پشتِ این نقاب مدرن، چه می گذرد؟

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

ببخش که ما انقدر زیادی بدیم…

7 بهمن 1395

یا باید زیست و یا به زیستن اندیشید!

13 اردیبهشت 1397

چطور استرس را شکست دهیم؟

11 اردیبهشت 1396

از هیچ به سوی هیچ…

20 اسفند 1399

سفرها قابله‌ی افکارند…

22 دی 1401

کم خوابی و تصمیمات غیراخلاقی

4 فروردین 1397

روزهای مه آلود

8 بهمن 1395

فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی

21 فروردین 1402

روزی که با خدایم چای نوشیدم

19 آبان 1398

سه هزار و پانصد قدم- احوالات

16 دی 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.