تبریک میگم قهرمانی آسیا رو به دوستان عزیز و بااخلاق و همتیمیهای قدیمم. شمایی که هیچگاه تسلیم شدن رو نیاموختید. باهاتون لحظه به لحظه نفسم توی سینه حبس شد و…
آخرین نوشته های من
-
-
هامون امروز خیلی خندیدم. در میان بهت و درد! و پس از آن آرام آرام از آنچه در لحظه بر من می گذشت، لذت بردم. حتی الان که دستانم می…
-
وسوسه ی امید، حس عجیبی ست. حتی وقتی سهمگین ترین طوفان ها، سرنگون ات کرده، وادارت می کند تا به زندگی با تمام قدرت بچسبی، حتی اگر آن قدرت، امروز…
-
مدتی قبل، فرصتی پیش آمد و به طبیعت بکر و زیبای ماسال رفتم. روستای اولسبلنگا و حتی ارتفاعاتی بسیار بالاتر تا مشهد میرزا کوچک خان جنگلی. داشتن همقدم و همسفرانی خوب…
-
من در طی سالها همنوایی و گاها مقاومت در برابر تغییر شرایط و افراد بالاخره آموختم سبک زندگی ام را خودم انتخاب کنم تا آنجا که توانسته ام و می…
-
مدتی ست که وقتی از هجوم افکار رنج میبرم یا در پایین ترین حالت انرژی قرار دارم و به خوبی قادر به تصمیم گیری و انتخاب نیستم و امید از…
-
کتاب: ماجرای عجیب سگی در شب نویسنده: Mark Haddon مارک هادون برگردان: شیلا ساسانی نیا ناشر: افق سال نشر: ۱۳۸۴ دلیل مطالعه: وقتی با شور و شعف به کتابخانه ی…
-
پیش نوشت: همهٔ ما کموبیش با اثرات کم خوابی مثل: بداخلاقی، سردرد،اضافهوزن،حواسپرتیوعدمتمرکز،افزایشفشارخون و بیماریهای قلبی،ناتوانییادگیری و مشکلات حافظه و.. آشنا هستیم. آنچه که برای من در میان محتوای دومقالهای که…
-
هامون الان که برایت مینویسم، تنها چند ساعت به پایان سال باقیمانده. همه در تکاپوی تحویل سال جدیدند و من گوشهای نشستهام و به هیاهوی گنجشکان گوش میدهم. چندروزیست «زمان»…
-
میدویدم میان گندمزاری بیانتها و خوشه خوشه شادی میچیدم و شب در گلدان خانهام میگذاشتم. فردا خانهام گندمزاری دیگر بود و من، دخترکی که در انتظار تو بر تن این…
-
هامون لحظات بسیاری در زندگی وجود دارد که در میان جمع قرار میگیری و حواست جای دیگریست. کتاب میخوانی و پاراگرافها بیمحابا از جلوی چشمانت میگذرند. میخوانی بیآنکه حتی واژهای…
-
امشب، دقایق طولانی به این آتش خیره بودم از لحظهٔ روشن شدنش تا سوختن آخرین هیزم.. یکی از لذتهای کوچک زندگی برای من همین است.. اینکه غرق در همان لحظه،…
-
آرام بگیر امشب ، ما هر دو پر از دردیم در آتش و یخبندان، داغیم ولی سردیم داغیم، نمیفهمیم تا فاجعه راهی نیست سردیم، نمیخواهیم از فاجعه برگردیم از مرهم…
-
به کرّات پیش آمده که وقتی دلیل رفتاری را از دوستان یا اطرافیانم جویا شدم، انگشت تقصیر سمت پدر و مادر خود گرفتهاند و آنها را مقصر بیچون و چرای…