نوشته های گاه و بی گاه من
از آخرین باری که در وبلاگ می نوشتم چندماهی می گذرد. ماههایی که دستخوش فراز و نشیبهای بسیاری بود. اواخر تابستان بود که تصمیم گرفتم کوچ که همیشه و هرلحظه…
نوشته های گاه و بی گاه من
از آخرین باری که در وبلاگ می نوشتم چندماهی می گذرد. ماههایی که دستخوش فراز و نشیبهای بسیاری بود. اواخر تابستان بود که تصمیم گرفتم کوچ که همیشه و هرلحظه…
ما در توهمی سراب گونه غوطه وریم. تماماً شبیه سرگشتگانی شده ایم در دل بیابان، که در جستجوی یک خواب بیدارگونه می دویم و نمیرسیم. خوابی خوش که در بیداری…
وقتی داری می نویسی، خب داری مینویسی. اما اگر از خود بپرسی چرا داری می نویسی؟ آنوقت دیگر نمی توانی بنویسی و یا دست کم نوشتن برایت دشوار می شود.…
تا امروز هرکسی از این حوالی رد شد و حال مرا پرسید، بی وقفه صورتم را به لبخندی کش دادم و گفتم: خوبم! ولی دروغ چرا؟ اگر بخواهم دروغ بنویسم…
پیش نوشت: این نوشته، در ادامه ی دو مطلبی ست که پیش از این راجع به تمرکز منتشر کردم؛توصیه میکنم قبل از خواندن این پست، اول آنها را بخوانید: چگونه…
تا جایی که به یاد دارم همیشه با آدم های بزرگتر از خودم دوست بودم. وقتی بچه بودم با معلم های مدرسه و مربی های ورزشم. بزرگتر که شدم با…
فقط نُه سالم بود که زیر درخت انجیر، بغض کردم! هنوز یادم است که در دلم ملغمه ای از دلتنگی و انتظار به پا بود. دیگر دلم نمیخواست بزرگ…
پیش نوشت: در قسمت قبلیِ سری تمرکز، راجع به اولین گام ایجاد تمرکز یعنی شرایط محیطی صحبت کردم. پیش از خواندن این نوشته، پیشنهاد میکنم آن را مطالعه کنید: ▪️چگونه…
پیش از اینکه به این موضوع بپردازیم، لازم است بدانیم این ویژگی، ذاتی نیست، اکتسابی ست. اینطور نیست که فردی مادرزادی دارای تمرکزی فوق العاده باشد و دیگری دچار واگرایی…
امروز باز هم به کودکان فکر میکردم و به کودکی ام. پیش خود گفتم کودکان ما به نوعی فیلسوف اند در قد و قامت کوچک. دیدن و اندیشیدن و پرسش…
در این وادی حیرت، دیوانه وار در جستجوی خود، تمامی حساب کتاب های عاقلان را خط می زنم. من کی ام؟ همانی که سالها، دنیایش در کتاب ها و افکارش…
در این قحطیِ معنا، کوچ کردن از این زندگی، شاید تنها تسکینِ درد بی درمانِ این بی جهانی باشد. ولی ترس از سقوط، در یک بی مکانی و بی زمانی…
یکی از موضوعاتی که شاید بسیار به آن اندیشیده ام، در بابِ “مرگ” بوده. دیشب نیز زیاد در این وادی پرسه می زدم. وقتی به پدیده ای به نام مرگ…
هامون! خوشبختی، پیش از آنکه در تعریف ها و مفهوم ها و حد و مرزهای ما آدم ها بگنجد؛ یک حس ناب و بکر است به وسعت رهایی. که نه…